۱۳۹۳ خرداد ۱۸, یکشنبه


فرزانه مرادي هم رفت.... 
فرزانه را هم بردند
تا بر رعشه هاي دردهايش بر طناب دار برقصد

برقص فرزانه....
بگذار رنج ها از حلقه ي پيراهنت فروريزند....
گيسويت را رها كن بر بلنداي رهايي مرگ...
گل هاي پيراهنت،
بوي بي پناهي مي دهند....
مثل سوختن شمع مي رقصي.... 
چه دردناك ست نبودنت
وقتي مي خواهم زن را فرياد كنم.... 
تلخ و تنهايي....


مهناز قزلًو
چهارم مارس ۲۰۱۴ - استکهلم

هیچ نظری موجود نیست: