۱۳۹۱ مرداد ۲۵, چهارشنبه


توان نهفته دختران نازنین دنیا

انگار تونلی که بعضی از مردم واردش می شوند اینقدر تاریک است که باید خود را بیفروزند تا راهشان روشن شود. در عوض، وقتی که از آن سوی تونل بیرون می آیند هنوز هم دارند می درخشند. نور آنها فقط برای خودشان نیست، بلکه زندگی اطرافیانشان را هم روشن می کند.

توان نهفته دختران نازنین دنیا

پگاه فهیمی
نشریه بذر شماره ی چهل وششم
به تازگی فیلم پرشس (Precious) به کارگردانی لی دانیلز (Lee Daniels) و بر اساس کتابی به نام پوش (Push) نوشته سفیر (Sapphir) جایزه گُلدن گلوب را به خود اختصاص داد. پرشس فیلمی است متفاوت از فیلم های معمول. چرا که فیلم بر محور زندگی دختری می چرخد که امثالش در سراسر جهان فراوانند ولی دیده نمی شوند، صدایشان به جایی نمی رسد، تحقیر می شوند، و همیشه و همه جا مورد آزار قرار می گیرند. شخصیت اصلی داستان، کلاریس پرشس جونز، یک دختر سیاهپوست و فقیر و چاق است. در ۱۶ سالگی یک بچه عقب مانده دارد و حامله است. از کودکی مورد تجاوز پدرش قرار گرفته. مادرش بی وقفه تحقیرش می کند. پسرها مسخره اش می کنند. از مدرسه اخراج می شود … ماجرای کلاریس در محله هارلم شهر نیویورک در سال ۱۹۸۷ می گذرد. روابط و فرهنگ شخصیت ها و محیط داستان چنان طبیعی و واقعی عرضه شده که ممکن است در نگاه اول متوجه نشویم که با ماجرای غیر معمول یا اغراق آمیز روبرو نیستیم، بلکه موضوعات عامی در برابر چشم ما در جریان است که نه فقط کلاریس بلکه خیلی از زنان دیگر را هم در بر می گیرد
بی خود نیست که فیلم "پرشس"(به معنی "عزیز"، "نازنین"، "دوست داشتنی")، به گفته سازندگانش، "به همه دختران نازنین" تقدیم شده.
پرشس، مدام در حال خیال پروری است. رویای زندگی در "بالای شهر" با مردی که برایش سمبل قدرت در جامعه است. رویای شهرت. رویای محبوبیت. رویای تطابق با استانداردهای دست نیافتنی و ناسالم زیبایی و زنانگی. و در جامعه ای که زنانگی فقط بر اساس لذت و حظ بصر مردان تعریف می شود، کدام دختری است که حداقل در مقطعی از زندگی از خود، از بدن «نا فـُرم» خود نفرت پیدا نکرده باشد؟ چرا که محیط اطراف، او را با این معیار می سنجد. و کدام دختری است که در لحظات بدبختی و ناامیدی، خود را در رویاهای دست نیافتنی، اغلب احمقانه ولی در تطابق محض با انتظارات جامعه، غرق نکرده باشد.
فیلم، بر خلاف جامعه، پرشس (و دختران شبیه او) را تحقیر و طرد نمی کند. بر عکس، بیننده را با تلاش های او همراه می کند. تلاش برای سواد آموختن، تلاش برای تبدیل نشدن به مادرش، تلاش برای یافتن امیدی برای ادامه زندگی. تلاش هایی که با کمک معلم سواد آموزی اش و در کنار دختران دیگری شبیه خودش صورت می گیرد. در طول فیلم، بارِ سنگین رنج و محرومیت بر دوش پرشس و ما که بیننده ایم، سنگینی می کند. اما طنز نیشدار خیالپردازی های پرشس و درخشش شال قرمزی که از خیابان پیدا کرده و انگار نمادی از امید است، ذهن را به رقص درمی آورد. این احساس وقتی به اوج می رسد که در انتهای فیلم، پرشس آن شال را به دختر آزار دیده دیگری همچون خود هدیه می دهد
فیلم بر موضوعی بسیار واقعی و بسیار پنهان انگشت می گذارد. آزار و تجاوز جنسی در خانواده. تجربه پرشس غیر متعارف نیست، فشردۀ زندگی است. البته همه زنان توسط افراد خانواده خود مورد سوء استفاده جنسی قرار نمی گیرند. همه زنان کتک نمی خورند. ولی در چارچوب خانواده به هزار و یک شیوه به زنان می گویند و می آموزند که خودشان، زندگی شان، آرزوهاشان، عقایدشان و در بسیاری از موارد سلامت جسمانی و جنسیت شان را تابع مردان کنند. در چارچوب خانواده، زنان را اساساً بر مبنای فایده شان برای مردان ارزیابی می کنند. به عنوان مادر، به عنوان خدمتکار، به عنوان ابزاری برای ارضاء جنسی.
از زمان بروز مالکیت خصوصی و تقسیم جامعه بشری به طبقات، خانواده نیز به عنوان هسته اصلی جامعه شکل گرفت. تقسیم کار ستمگرانه بین زن و مرد نهادینه شد. مرد، مالک زن و فرزندانش شد. و تا امروز هم، همین تقسیم کار با اندکی پیرایش ادامه دارد. مردان، از زمان تولد یاد می گیرند که زنان برای خدمت به آن ها به وجود آمده اند و حتی ستمدیده ترین مرد نیز می تواند، و از این امتیاز اجتماعی برخوردار است، که رئیس خانواده خود باشد و زنی دست به سینه در اختیار داشته باشد. و اینگونه است که آن خانواده ای که با عناوین "پناهگاه" و "کانون گرم" از آن یاد می کنند، یکی از خطرناک ترین مکان ها برای زنان است. در آمریکا هر ۱۵ ثانیه یک زن از دست همسرش کتک می خورد، روزی سه زن توسط همسران و یا دوست پسرشان کشته می شوند، روزانه ۲۲۰ کودک مورد سوء استفاده جنسی (اغلب توسط افراد خانواده) قرار می گیرند. این آمار در نقاط مختلف جهان کم و بیش تغییر می کند ولی یک اصل ثابت است. خانه، کانون گرم خانواده، بزرگترین کشتارگاه زنان است. مشت آهنین نظام سرمایه داری از طریق خانواده زنان را سرکوب می کند
مری جونز (مادر پرشس) که هنرپیشه تازه واردی به نام مونیک Mo’Nique با بازی بی نظیرش به او جان بخشیده، جنبه دیگری از این سرکوب است. در لحظاتی از فیلم احساس می کنیم که مری در گذشته ای بی نشان، سرشار از مهر و امید بوده است. ولی او هم گرفتار این تفکر (غالب) است که ارزش و احترام یک زن در گرو تعلق به یک مرد است. این تفکر به همراه خشونت و تجاوزگری مردی که مری به او تعلق دارد، و غرق بودن در اعماق فقر، او را نیز به هیولایی سرکوبگر بدل کرده که فقط در پی خرد کردن شخصیت پرشس است.
در بخش انتهای فیلم، پرشس متوجه می شود که به بیماری ایدز مبتلا شده است. او که در عمر کوتاهش هیچگاه لذت عشق را نچشیده و کودکانش حاصل تجاوز بیرحمانه و تحقیر آمیز پدرش هستند، در جمع همکلاسی هایش می پرسد که: «چرا من؟» در اینجا، صحنه ای از همدردی و خشم آفریده می شود. ما نیز دیگر متوجه شده ایم که پرشس یک فرد نیست؛ یک استثناء در بین میلیون ها میلیون «دختر خوشبخت» نیست. می دانیم که تا وقتی این نظام سود و سرکوب به موجودیت خود ادامه می دهد، زندگی و آرزوهای میلیون ها میلیون دختر جوان به تباهی می رود. ولی پرشس که حالا دیگر برای رها شدن از عمق بدبختی، در برابر موانع بیرونی و درونی قد علم کرده، بخشی از راه حل را به زبان می آورد. او می گوید: «انگار تونلی که بعضی از مردم واردش می شوند اینقدر تاریک است که باید خود را بیفروزند تا راهشان روشن شود. در عوض، وقتی که از آن سوی تونل بیرون می آیند هنوز هم دارند می درخشند. نور آنها فقط برای خودشان نیست، بلکه زندگی اطرافیانشان را هم روشن می کند
ارزشمندی پرشس در همینجا نهفته است؛ در امکانی که به روی ما می گشاید. امکان این که هزاران هزار دختر همچون او علیه زندگی فلاکت بار تحت این نظام، و علیه همه ستم هایی که تا به حال بر آنان روا شده، به پا خیزند و دست به کار انقلابی شوند که نوع بشر را از تونل وحشت جامعه طبقاتی بیرون بیاورد.
* با استفاده از مقاله ای به همین نام نوشته "آنی دی(Annie Day)"، نشریه انقلاب.
www.bazr1384.com
www.bazr1384.blogfa.com
bazr1384@gmail.com

۱۳۹۱ مرداد ۲۳, دوشنبه

"خنده بازار" سیما در میانه مصیبت زلزله زدگان!


در حالی که مردم ایران عزادار زلزله مرگبار شمال غرب کشور هستند و در اکثر شهرها ، مردم در تکاپوی کمک به هموطنان زلزله زده اند و از جمله در سراسر کشور مقابل مراکز انتقال خون صف کشیده اند تا با اهدای خون خود ، جان مجروحان فاجعه را نجات دهند ، صدا و سیما ، در اقدامی عجیب ، همانند روزهای عادی ، اقدام به پخش برنامه طنز "خنده بازار" کرد!
تأخیر در اطلاع رسانی ، خبرهای ناقص و عدم پوشش لحظه به لحظه رویدادهای مربوط به زلزله آذربایجان شرقی ، از روز گذشته انتقادات بسیاری را از سوی مردم و برخی نمایندگان مجلس ، متوجه صدا و سیما کرده بود.
با این حال ، سیما به جای اصلاح رویکرد خود در این قبیل موارد ، بدوت توجه اخلاقی و عرفی به این که مردم شمال غرب کشور داغدار و آواره شده اند و مردم سایر نقاط کشور نیز عزادار و  شریک درد هومطنانشان هستند ، اقدام به پخش خنده بازار کرد تا نشان دهد که گویا خبرها ، خیلی دیر به جام جم می  رسند و الا مگر می شود ، مرگ دلخراش صدها هموطن و عزای میلیون ها ایرانی را دید و به جای همدردی و کمک ، خود را به بی خیالی زد و خنده بازار پخش کرد؟!
راستی کسانی عزیزانشان را در زلزله از دست داده اند ، وقتی در تلویزیون کشورشان ، به جای آن که صدای کمک خواهی و تصویر مشکلاتشان را ببینند ، آواز و موسیقی و خنده بازار می بینند ، چه حالی به ایشان دست می دهد؟ آیا تلویزیونی که همیشه غم از سر و رویش می بارد ، نمی توانست این دو روز را به احترام زلزله زدگان ، دندان روی جگر بگذارد و بی خیال شاد کردن ملت(!) و نمک پاشیدن بر زخم مصیبت دیدگان شود؟!
منبع: عصرایران

۱۳۹۱ مرداد ۲۲, یکشنبه


"اهر در من شیار می‌خورد، ورزقان دور سرم چرخ. این چهره‌ها که اینقدر رنج لای چروک‌هایشان انبار کرده‌اند، اینقدر آفتاب. اوره‌ییم چیرپینیر مثل گنجشک خیس. دست‌هایشان آزموده‌ی خاک، خاک، تورپاق، گَل ساچلارین اوپوم آنا! دیوارهای زپرتی فقیر که در رودبار آدم کشت، در طارم آدم کشت، در بم آدم کشت، حالا در اهر آدم می‌کشد، در ورزقان آدم می‌کشد، در روستاهایی که روی نقشه‌ها گم، آدم می‌کشد. اینها که نشسته‌اند توی این عکس قرار بوده بمیرند، از لباس‌هایشان، از کفش‌هایشان، از نگاه‌هایشان معلوم است قرار بوده بمیرند، آنها هیچ ندارند غیر از فاصله‌یی که با ما دارند، خیلی فاصله دارند، خیلی دورند، خیلی فقیرند. باخ نجه گوز یاشیم آخیر. عکس عزیز! لطفن از روی گلوی من بلند شوید"


۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه

نظام ولایت فقیهی ؛ کِشتگاهِ اصلیِ فاجعه و ویرانی اخلاق در جامعه


محمود خادمی
محمود خادمی














خدائی که اجازه می دهد انسانها را بسوزانند ؛ خدائی که در حین سوزندان انسانها سکوت می کند و چهره خود را پنهان می سازد ؛شایسته اعتقاد ورزیدن نیست.          « مایکل پترسون » 


مایکل پترسون بهمراه 3 نویسنده دیگر مشترکا" ؛ کتاب " عقل و اعتقادات دینی " را نوشته اند . وی با مشاهده آثار ویرانگر جنگ جهانی در این کتاب مینویسد : خدائی که اجازه میدهد انسانها را بسوزانند ؛ خدائی که در حین سوزاندن انسانها سکوت میکند و چهره خود را پنهان می سازد ؛ شایسته اعتقاد ورزیدن نیست .
اگر چه معتقدم دست خدا از آستین توده های مردم بیرون می آید و گلوی ظالمان و ستمگران را خواهد گرفت ؛ اگر چه معتقدم خدا مخالف ظالمان و ستمگران و حامی مردم و با جماعت است ( انّ الّله مع الجماعه ) ؛ ولی حرف نویسنده محترم را در مورد خدای آخوندها و خدایانی که بر ظلم ظالم و ستم دیدگی مظلوم صحه می گذارند ؛ صادق میدانم .  این نویسنده محترم اگر اوضاع اسف بار جامعه ایران و فساد و تباهی ؛ دروغ و تزویر ؛ فقر و اعتیاد ؛ دزدی و رشوه و ... ــ روز افزون ــ گریبانگیر جامعه ایران و پریشانی و استیصال ملتی بزرگ و با فرهنگ ( مردمی که بقول فردوسی بزرگ  : همه دین شان مردی و داد بود         وز آن کشور آزاد و آباد بود ) و اسیر در جهنم فساد و تباهی آخوندی را می دید ؛ در باره خدای آخوندها ــ نمایندگان خدا در روی زمین ــ چه می گفت ؟
خدائی که دروغ و ریا  ؛ فساد و فحشا ؛ شکنجه و تجاوز ؛ فقر و گرسنگی و ..... را در جمهوری اسلامی ( نظام به اصطلاح الهی و دینی ) در حق بندگان خود می بیند و نه تنها سکوت می کند و لب به اعتراض نمی گشاید بلکه مجریان و مسببین این فجایع و مصیبت ها را نیز گرامی می دارد ؛ خدائی که با دیدن این همه فجایع و تباهی نه تنها چهره در هم نمی کشد ؛ غضب نمی کند و بر مجریان این بلایا خشم و نفرت فرو نمی ریزد ؛ بلکه چهره خود را می پوشاند !!!
در همه کشورهای دنیا صرفنظر از نظام سیاسی ؛ همواره میزان و حد معینی از فساد سیاسی و اجتماعی وجود داشته و تا حدودی پذیرفتنی است . اما گسترش انواع فساد و آلودگیهای اجتماعی و اخلاقی در نظام جمهوری اسلامی در مقایسه با رژیم گذشته و نیز در مقایسه با کشورهای دیگر از حد عادی بسیار فراتر رفته و به مرز انفجار آمیزی رسیده است . یک قلم ؛ رقم 12 میلیون و 800 هزار معتاد تنها گوشه ای از این انحطاط اجتماعی است .
مطابق آماری که مقامات و دست اندرکاران رژیم در رسانه های عمومی ؛ در سال 86 ارائه داده اند ؛ بیش از 600 هزار زن خیابانی ــ تن فروش ــ در ایران وجود دارد که برای کسب حداقل مایحتاج خود و خانواده شان چاره ای جز تن فروشی ندارند .  همچنین بنابر اعترافات مقامات رسمی و مطبوعات حکومتی ؛ روسپیگری ؛ هیچگاه باندازه امروز در ایران گسترده نبوده است . تبدیل شدن فاحشه گری به یک شغل ــ نیمه رسمی ــ برای دختران جوان ؛ زنان بیوه و حتی زنان خانه دار در این رژیم ؛ از مظاهر تأسف بار این درد اجتماعی است .
روز به روز بر تعداد متکدیان ؛ بی سر پناهان ؛ کارتن خوابها ؛ دختران فراری ؛ معتادها ؛ سارقین ؛ بزه کاران ؛ کلاه برداران ؛ تبهکاران و ..... در ایرانِ اسلامی افزوده می شود و حتی اِعمال وحشیانه ترین مجازاتها و  غیر انسانی ترین سرکوب ها از سوی ماموران رژیم ؛ تأثیری در میزان کاهش این جرائم و بلایای خانمانسوز نداشته و ندارد .
اگر چه روشن است که ؛ اعمال وحشیانه ترین مجازاتها و تهدید زنان و مردان به رعایت موازین شرعی و شئونات اسلامی ـ که عمدتا" هم طبقات محروم جامعه را هدف قرار می دهد ــ ؛ نه از سر دلسوزی برای مردم ؛ دین و یا موازین شرعی است . بلکه ایجاد ترس و وحشت در بین مردم برای پیشگیری  از اعتراضات و مخالفت های آنان در اعتراض به نبود آزادی ها ؛ فقر و بی عدالتی ؛ بیکاری و .... از طرف مردم است . امری که باعث شده ؛ این مجازات ها در کاهش جرائم اجتماعی چندان مؤثر نباشد .
 آیت الله علم الهدی امام جمعه مشهد می گوید : دشمن میخواهد با بد حجابی سفره دین را از زیر پای جوانان ما جمع کند و هنگامی که دین از مردم گرفته شود از انقلاب و اسلام ( اسم مستعار آخوندها ) جدا می شوند و در آن صورت اسلام ( حکومت دینی ) را براندازی می کنند و ... یعنی هدف رژیم از مبارزه با بد حجابی ؛ منکرات و .....  نه اسلام و مردم بلکه ترس از عاقبت بی حجابی و باصطلاح سایر منکراتی است که ممکن است به " براندازی نظام  " راه ببرند .
دزدی ؛ رشوه گیری ؛ اختلاس ؛ کلاهبرداری و انواع فساد ؛ که در میان کارگزاران و مقامات دست اول رژیم در ابعادی نجومی و باور نکردنی رواج دارد باعث آسیب شدید ؛ اخلاق و هنجار های اجتماعی شده است . این امر به نوبه خود ؛ کاهش اعتماد اجتماعی را بدنبال داشته است .  این بی اعتمادی حتی در درون خانواده ها نیز رسوخ کرده است . بطوریکه جنگ و ستیز بر سر مال و منال و ثروت نه تنها در پهنه های سیاسی کشور و در میان مقامات و سردمداران نظام ؛ بلکه در اعماق جامعه و در درون خانواده ها و میان بستگان ؛ نیز رواج بافته است . و ....
حکومتی که بنام دین و معنویت و انقلاب بر سر کار آمد و طبعا" مقامات و دست اندرکارانش می بایست نماد پرهیز کاری ؛ تقّوا و درستکاری باشند ؛ نه تنها ؛ جامعه " اخلاقی " و آرمانی مورد ادعای خود را محقق نکرد ؛  بلکه دروغ ؛ ریا ؛ دزدی ؛ فساد و .... آنهم قبل از همه ؛ در میان بالاترین رده های سیاسی نظام در سطحی گسترده ؛ را رواج داده است .
در اینصورت کاملا طبیعی است که ؛ در جامعه ای که رهبران ؛ مسئولان و دست اندرکارانش از نمادهای اصلی فساد و تباهی در همه زمینه ها هستند ــ و نام بالاترین مقامات این رژیم ( روحانی و غیر روحانی ) در این زمینه زینت بخش صفحات رسانه های عمومی ایران و جهان میباشد ــ نمی توان  جامعه ای اخلاقی را انتظار کشید  .
امروزه دیگر فساد سیاسی و اخلاقی به بخشی جدائی ناپذیر از رفتار و منش بالاترین مقامات و دست اندرکاران این رژیم تبدیل شده است .بهمین اعتبار میتوان گفت ؛ رژیم جمهوری اسلامی درست از نقطه ای که می پنداشت نقطه قوت اوست و از همه جا آسیب ناپذیر تر است ؛ شدیدا" آسیب پذیر شده و عنقریب است که خود و مردم ایران را در دریای فساد و تباهی غرق نماید . بنابراین اگر هر چه زودتر دلسوزان مردم و میهن ؛ برای سرنگونی این جرثومه فساد اقدامی ضروری صورت ندهند ؛ متأسفانه جامعه ایران در موقعیت فاجعه آمیز و وضعیتی جبران نا پذیر قرار خواهد گرفت .
امّا این بحران اخلاقی گسترده که در گوشه و کنار جامعه ایران جریان دارد و هر روز گوشه هائی از ابعاد فاجعه بارش آشکار می شود ؛ محصول و برایند چه عواملی است ؟ چرا علیرغم تکرار موعظه های  فریبکارانه آخوندها و تشویق مردم ستم دیده ایران ــ از سوی آنان ــ به زهد ؛ تقوّی ؛ پاکدامنی ؛ اخلاق و معیارهای دینی و .... روز به روز بر ابعاد این بلایای اجتماعی افزوده می شود ؟ راه مقابله و ریشه کن کردن این بیماریهای گسترده اجتماعی و قلّاح و رستگاری مردم ایران کدام است ؟ و ..... در این نوشته به علت های نهادینه شدن فساد در جامعه و در میان مردم اشاره می کنم :

یکم : سر منشاء فساد ؛ حکومت دینی  : مردم ایران خود دیده اند که چگونه سر دمداران فاسد و دروغگوی نظام ؛ در این 34 سال بنام دین ــ  خدا ؛ پیغمبر ؛ موازین شرعی ــ  انسانیت ؛ اخلاق و ایمان مردم را به ابتذال کشانیده اند و به روشنی می بینند که چگونه ؛ واژه ها و مصادیقی  که تا دیروز برای مردم مقدس بودند ؛ از تقدس افتاده و بی ارزش شده اند . دولتی شدن دین و توجه ظاهری به دین سبب رشد ؛ ریا ؛ تظاهر و چاپلوسیِ دینی و رواج گسترده این اپیدمی در جامعه گردیده است . بدین ترتیب عملا" حکومت دینی خود به عاملی بدل گشته است که بیشترین صدمات را به دین ؛ اخلاق و روان جامعه وارد کرده است  .
در جامعه ای که صرف تولد در خانواده ای شیعه مذهب ( به خصوص در صورت " مرد " بودن ) شما را بهره مند از تمامی حقوق می نماید و متقابلا" غیر شیعه را محروم از همه چیز ؛ محدود و یا حتی واجب القتل می کند . در جامعه ای که بنام خدا شلاق می زنند ؛ چشم از حدقه در می آورند ؛ دست قطع می کنند ؛ سنگسار می کنند و .... ؛ در جامعه ای که زنان و مردان پاک اندیش و پاک سرشت آن تنها به جرم حق خواهی به زندان می افتند ؛ شکنجه ؛ تجاوز و ..... می شوند و در جامعه ای که معیارهای برتری و تنظیم رابطه با افراد ریش ؛ چادر و حجاب است ؛ آیا اصولا" جائی و مکانی برای فاسد نشدن باقی میماند ؟
 وقتی آخوندهای به قدرت رسیده ؛ بعنوان نمایندگان خدا بر روی زمین و حاکم بر جان و مال و ناموس مردم ؛ مردم را به مسلمان و غیر مسلمان ؛ شیعه و سنی ؛ پیرو ولایت و ضد ولایت ؛ مرد و زن و .... تقسیم می کنند و بر اساس این تقسیم بندی گروهی بهره مند از همه چیز و گروهی محروم از حقوق اولیه یک شهروند و حتی گروهی مرتد و مهدور الدم و ... می شوند . وقتی که دینداری  و پای بندی به ارزش های معنوی و اخلاقی ــ که در گذشته به رابطه بین فرد دیندار و خدا تعلق داشت ــ به قوانین حکومتی تبدیل می شوند و مردم همه روزه با تمام وجود ؛ خشونتِ عریان خدای خود را در میادین شهرها با شلاق ؛ تازیانه و طناب های دار تجربه می کنند دیگر چه جائی برای اخلاقی ماندن انسانها باقی می ماند
راستی چگونه می توان از ملتی و جامعه ای که اصولا" بر اساس تبعیض و بی عدالتی پایه ریزی شده و رهبران و حکام دینی آن خود از نماد های بی اخلاقی و فساد می باشند ؛ انتظار داشت که دور از زشتی ها ؛ تباهی ها و بی اخلاقی ها زندگی کنند ؟
 بنابراین اگر فریب مواعظ و خیر اندیشی های  ریاکارانه و ظاهری آخوندی را نخوریم ؛ بوضوح  می بینیم که ؛ منشاء و مسبب اصلی رواج بیماریهای اجتماعی نظیر فساد ؛ فحشا ؛ اعتیاد ؛ دروغ ؛ ریا و ..... در جامعه ؛ حکومت دینی و آخوندها و سایر سر دمداران فاسد این رژیم میباشند و دقیقتر اینکه بیماریهای اجتماعی ؛ ذاتی استبداد دینی حاکم بر کشور می باشند .

تجارب تاریخی مربوط به حکومت های دینی در دوران حکومت های خلفای اموی و عباسی و همچنین در دوران امپراطوری عثمانی هم ؛ همه مؤید این نظر می باشند . با مطالعه تاریخ این حکومت ها می بینیم که در این کشورها عملا" دین از دولت دستور می گرفته است . یعنی دین ؛ وسیله توجیه فساد و بی عدالتی ها و جنایات قدرتهای حاکم بوده است . یعنی دین راه را برای جنایات ؛ پلیدی ها و سایر تباهی های حاکمان دینی هموار می کرده است .
روحانیت به مثابه سمبل و صاحب عله های اصلی دین ؛ چه در گذشته و دورانی که در جامعه حضور معنوی داشته است و به مفت خوری و روضه خوانی و یا به عبارتی حرفه اصلی خود ــ یعنی دینداری ــ مشغول بوده اند و چه در این 34 سالی که از تأسیس جمهوری اسلامی می گذرد و آخوندها قدرت سیاسیِ انحصاری را در اختیار داشته و دارند ؛ همیشه دشمن شماره یک و آشتی ناپذیر آزادی و دمکراسی در جامعه بوده اند و بطور آشکار و با توجیهات ابلهانه و به شیوه های گوناگون این دشمنی را ابراز داشته اند .
چرا که ؛ آزادی همواره دشمن اصلی جهل ؛ موهومات و خرافات بوده است  ؛ در صورت وجود آزادی در جامعه ؛ دکان جادو و جنبل ؛ فریب و ریای آخوندی از رونق می افتد . و اساسا" در جامعه ی آزاد ؛ جائی برای دروغ و ریا ؛ تملق و چاپلوسی ؛ فساد و حقه بازی آخوندها و .... وجود ندارد . دشمنی آخوندها با آزادی ؛ بعد از تصاحب قدرت سیاسی در کشور ، با شدت بیشتری از گذشته ادامه داشته است و این امر ــ تصاحب قدرت سیاسی توسط آخوندها  ــ سیمای واقعی و باطن آلوده آنها  را بیش از گذشته ؛ برای همه برو شنی آشکار ساخته است .
در هر کشوری ؛ نطام سیاسی حاکم بر جامعه باید حافظ شرف ؛ حیثیت و کرامت تک تک انسانها و حقوق همه افراد آن کشور باشد و نظام اخلاقی جامعه هم در رابطه ای تنگاتنگ با حاکمیت قرار دارد و در درجه اول از نظام حکومتی و نهادها و ساختارهای نظام حاکم هدایت و تغذیه می شود . بنابراین وقتی سردمداران نظام جمهوری اسلامی در ایران ؛ افرادی دروغگو و فاسد می باشند ؛ وقتی نهادها و ساختارهای قدرت در تقابل با معیارها و ارزش های جامعه ای مدنی و مدرن می باشند ؛ در اینصورت وضعیت اخلاقی جامعه بهتر از وضعیت موجود نخواهد بود .
از طرف دیگر نطام دینی حاکم ؛ با تحمیل و سرایت احکام و سنت های عهد بوقی ــ احکام و سنت هائی که هیچ انطباقی با نیازها و ضرورتهای انسان امروزی ندارد ــ خود بر کل جامعه و حاکمیت این احکام ؛ و بدنبال آن باید و نبایدهای ناشی از این احکام ؛ در جامعه ای با گرایشات فکری متنوع و ادیان مختلف ؛ علاوه بر سرکوب آزادی مردم و مجبور کردن آنان به انجام اعمالی که هیچ اعتقادی به آن ندارند ؛ بذر دروغ و دوروئی ؛ ریا کاری و تزویر ؛ تظاهر و فریب و .... را در جامعه می پراکند و به هرج و مرج اخلاقی در جامعه دامن می زند .
همچنین فساد گسترده و فجایع اخلاقی که در کشور ما روی میدهد بعضا" ریشه در فرهنگ مرد سالارانه ای دارد که این نظام دینی ؛ مروج و تغذیه کننده اصلی آن است . مگر این رژیم برای در هم شکستن روحیه مقاومت و پایداری زنان شجاع میهن ما ؛ در زندانها و شکنجه گاهها به کثیف ترین حربه یعنی تجاوز به زنان متوسل نمی شود ؟  بنابراین چه مانعی در جلوی این رژیم ــ  رژیم ددمنشی که همه مرزهای قساوت و جنایت را در نوردیده ــ وجود دارد که ؟ در بیرون از زندانها و در سطح جامعه با ترویج فحشا و تن فروشی ؛ اعتیاد و دروغ و ... به تضعیف وجدان عمومی ؛ تحقیر ملت و در هم شکستن روحیه اعتراض بر علیه رژیم ؛ بپردازد .
بنابراین بحران اخلاقی بزرگی که اکنون در جامعه ایران جریان دارد و هر روز گسترده تر میشود و  همه روزه گوشه هائی از ابعاد فاجعه بار آن آشکار می شود در درجه اول محصول نظام دینی ؛  سیستم آموزشی و نظام تربیتی است که این رژیم دینی در کشور ما پی ریخته است .
خوشبختانه به یمن فداکاری و جانفشانی های بیدریغ زنان و مردان شجاع و دلیر ایران پرده از چهره کریه و درون مایه فاسد آخوندها ؛ حاکمان دینی و بانیان با عمامه و بی عمامه این رژیم قرون وسطائی فرو افتاده است و می رود تا یکی از دیر پا ترین موانع استقلال فکری و آزاد اندیشی مردم که عمل به فتوا ها و احکام صادره از سوی آخوندها بوده است ؛ در هم کوبیده شود . امروزه بعد از 34 سال حاکمیت دینی بر کشور دیگر نه تنها از اتوریته معنوی روحانیت و قداست گذشته آنها خبری بجا نمانده است ؛ بلکه روحانیون به عنوان موجوداتی که درونی مملو از فساد ؛ لذت پرستی ؛ دروغ و تزویر و قدرت پرستی دارند برای همه شناخته می شوند .

دوم ــ مصلحت اندیشی های ولی فقیه :
ولایت فقیه نه تنها از حل مشکلات و تضادهای انسان ــ در دنیای مدرن و امروزی ــ عاجز و نا توان است ؛ بلکه جامعه و انسانها را بسطحِ دستگاهِ ارزشیِ عقب مانده و مورد قبول خود نیز تقلیل می دهد . در چار چوب نظریه ولایت فقیه " خوب " و یا " بد " بودن امور و اعمال ارزش هائی اعتباری اند ــ یعنی این مقولات فاقد ارزش ذاتیِ مستقل بوده و تابعی از ذهن علیل ولی فقیه میباشند ــ و " خوب " و " بد " بودن هر کار و عملی تابع تشخیص مصلحت نظام دینی است و مصلحت نظام دینی هم تابع تشخیص ولی فقیه می باشد .
یعنی تشخیص و حکم ولی فقیه فراتر از آنکه مبنای تشخیص و تشریع قانون است ؛ مبنای تشخیص احکام اخلاقی نیز بشمار می رود . یعنی هیچ عملی در ذات خود " خوب " و یا " بد " نمی باشد بلکه این تشخیص ولی فقیه است که به خوب و بد بودن اعمال معنی و اعتبار می دهد . یعنی در این نگاه شکنجه ؛ تجاوز ؛ دروغ و هر جنایت دیگری بسته باین که در کجا و توسط چه کسی انجام گیرد ؛ ممکن است خوب و یا بد باشد و خوب و بد بودن آنها بستگی به تشخیص ولی فقیه دارد .
بنابراین در چنین نگاهی ؛ با بی اعتبار شدن ارزش ذاتی اعمال و کردارها در جامعه ــ یعنی خوب و بدهای عرفی و اجتماعی شده ــ می توان با یقین اعلام کرد ؛ ولی فقیه و مصلحت سنجی های او ؛ از مسببین اصلی بحران و هرج و مرج اخلاقی گریبانگیر جامعه ایران است .
آیت الله هادوی تهرانی استاد حوزه علمیه قم : یکی از اختیارات حاکم اسلامی ــ ولی فقیه ــ این است که حکم صادر کند . یعنی برخی از آنچه در شریعت جایز یا مباح است را ممنوع و یا لازم الاجرا کند و یا احیانا" در برخی شرایط حکمی را که در شریعت حرام است را تغییر دهد و در این شرایط هر حکمی که از سوی حاکم اسلامی صادر شود ؛ اطاعت از آن بر همه آحاد جامعه لازم است . حکم حکومتی فرا تر از فتوا می باشد .
آیت الله کاشانی دست نشانده ولی فقیه در شورای نگهبان : این مصلحت اندیشی ؛ وظیفه ای دوگانه بر گردن ما نهاده است ؛ بطوریکه صبحها در " شورای نگهبان قانون اساسی " باید از شرع مقدس اسلام  دفاع کنیم و هیچ قانون خلاف شرعی را نپذیریم  و شبها در " مجمع تشخیص مصلحت نظام " به قوانین خلاف شرع رأی دهیم و نظر مخالف شرع را بپذیریم .
بنابراین مصلحت گرائی های لجام گسیخته بر آمده از نظریه قرون وسطائی " ولایت فقیه " ؛ انسان و کرامت انسانی را بازیچه مصلحت اندیشی های کشدار و مبهم خود کرده است بطوریکه در طول حاکمیت این رژیم قرون وسطائی برای حفظ مصلحت های استبداد دینی ؛ یعنی پایه های قدرت هر جنایت و فسادی مجاز شده است .
بنابراین در کشوری که همه روزه خیر و شر های ( خوب و بد های ) من در آوردی جدیدی توسط ولی فقیه نظام ابداع و به جامعه تحمیل و سرایت داده می شود ؛ در جامعه ایکه هیچ عملی اصالت ذاتی ندارد ؛ مگر انسان می تواند اخلاقی بماند ؟
از طرف دیگر ؛ متأسفانه هیچ دینی باندازه اسلام ؛ نمی تواند مورد سوء استفادهِ ستمگرانهِ متولیان آن قرار بگیرد . چون در  دین اسلام میلونها حدیث و نقل قول برای توجیه اعمال جنایتکارانه نمایندگان آن وجود دارد . حتی آیه های قرانی و تفسیر و ترجمه های آن ؛ بگونه ای است که براحتی می تواند در خدمت امیال ظالمانه و ضد انسانی عالمان و حکام دینی قرار گیرد . مثلا" این متولیان دین  از آیه هائی که در مکه نازل شده برای سیاست های سازشکارانه و بدور از قهر و خشونت استفاده می کنند ؛ و بر عکس از آیاتی که در مکه نازل شده برای قهر و سرکوب و اعمال خشونت در جامعه استفاده می کنند .
بنابراین در شرایطی که زمینه های لازم برای سوء استفاده از دین از طریق خود دین فراهم است ؛ وقتی آخوندهای نا بکار؛  آنرا ــ دین را ــ با قدرت سیاسی در هم می آمیزند ؛ زیان دیدگان اصلی مردم و جامعه می باشند و بدین ترتیب شیرازه اخلاقی جامعه از هم گسسته می شود .

سوم ــ فقر و فلاکت اقتصادی زمینه ساز ترویج فساد ها :
استبداد دینی حاکم ناتوان از حل مسائل اقتصادی و مدیریت صحیح نظام اقتصادی کشور ؛ با استقرار یک نظام اقتصادی ظالمانه ؛ استثماری و ارتجاعی ؛ زمینه های مادی رشد کثیف ترین فساد ها و ناهنجاریهای اخلاقی را در جامعه تولید و باز تولید کره است . این رژیم با سرکوب نا رضایتی ها و اعتراضات مخالفین از این مناسبات عقب افتاده و استثماری پاسداری میکند . گسترش چشمگیر فقر و بیکاری و محرومیت اقشار مختلف جامعه ؛ به رشد فزاینده و ناگزیر فساد و نابسامانی های وحشتناک اجتماعی دامن زده و باعث شده است ؛ ابعاد دزدی ؛ فحشا ؛ اعتیاد و سایر مصائب اجتماعی بشکلی باور نکردنی در جامعه گسترش داشته باشد .
واقعیت این است که بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی و پدیده هائی نظیر دزدی ؛ فحشا ؛ اعتیاد و ..... قبل از هر چیز ریشه در نظام و مناسبات اقتصادی حاکم بر جامعه دارد . هر جا که فقر ؛ گرسنگی ؛ محرومیت اجتماعی و بیکاری وجود دارد وجود دارد دزدی ؛ فحشا ؛ اعتیاد و و سایر ناهنجاریهای اجتماعی ؛  امری اجتناب نا پذیر می شود .
بنابراین ریشه بسیاری از مفاسد و مشکلات اجتماعی امروز ایران به بی کفایتی در اداره کشور ؛ دزدی و فساد حاکمان و سردمداران این رژیم ؛ بر می گردد . امری که ؛ باعث ورشکستگی اقتصادی کشور و فقر و سیه روزی مردم شده است .
وجود دزدی و احتکار ؛ قاچاق و رانت خواری در سطوح بالای حاکمبت ؛ وجود رشوه ستانی آشکار در سازمانها و نهادهای دولتی و انواع دیگر فساد بشکلی گسترده در کشور جریان دارد . در نتیجه این وضعیت ؛ در  کشوری با در آمدهای هنگفتِ ارزی حاصل از فروش نفت ؛  فقر ؛ محرومیت و بیکاری گسترده در جامعه  ؛ سلامت مادی و اخلاقی جامعه را به حداقل رسانده است .

چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه باید کرد ؟
برای مقابله با زوال اخلاقی دامنگیر عرصه سیاسی و جامعه ایران ؛ باید امر حقوق بشر و حق شهروندی برای احاد مردم ایران جدی گرفته شود . باید عدالت اجتماعی ؛ رفاه و آسایش برای مردم ایران فراهم شود و .... . اما متأسفانه این امور ؛ تا زمانیکه این رژیم جنایتکار بر مردم ایران حکومت می کند امکانپذیر نمی باشند . بنابراین تنها راه مقابله با این بلای ویرانگر ــ که هستی مادی و معنوی مردم ایران را در معرض نیستی و نابودی قرار داده است ــ قبل از هر چیز ؛ سرنگونی تمام عیار این رژیم فاسد و تبهکار است . با سرنگونی این رژیم روحیه تخریب گری ؛ بی اعتمادی جمعی و منفعت پرستی های فردی در تقابل با منافع عمومی و عدالت اجتماعی و آرامش همگانی رنگ می بازد .

محمود خادمی ــ 05.08.2012
arezo1953@yahoo.de     

۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

فیفا در مورد حجاب اساسنامه المپیک را نادیده می‌گیرد



 اکرم موسوی

«...کسانی که در فیفا هستند، تحت لابیگری رژیم اسلامی تهران و پول فراوانی که شاهزادگان شیخ نشین به آنها هدیه داده اند، اَساسنامه المپیک را نادیده گرفته اند. اَساسنامه ای که طبق آن هیچ ورزشکاری حق به نمایش گذاردن عقاید سیاسی و مذهبی خود را ندارد.»
اکرم موسوی: سرکوب های جمهوری اسلامی تحت عنوان بد حجابی و مقاومت های روزمره زنان در مقابل آن امری است که پرداختن به مسئله حجاب را هر روز زنده نگه می دارد. این بار از دریچه نگاه آنا پاک به این موضوع می نگریم.



آنا پاک فمینیست لائیک، ژورنالیست است و  در مجلات فمینیستی فرانسوی مانند کلارا Clara magazine ، لزبیا مگازین Lesbiamagazine و سایت سزیف  Syphe.org  در کانادا و دیگر سایتهای فمینیست و لائیک مطلب می نویسد. او برای حقوق زنان و جایگاه انسانی زنان در جامعه مبارزه میکند و در این باره قلم میزند.
آنا پایه گذار جامعه لزبین فمینیست با هم است. که یک سایت به زبان فرانسه دارند، او امیدوار است که به زودی به زبان فارسی هم مطلب در سایت داشته باشند. lesbiennesfeministesbaham.wordpress.com/

 آنای عزیز از اینکه دقایقی با هم به این دَغدَغه ها می پردازیم خوشحالم. شاید با نوشتن این دلمشغولی ها بتوانیم با دیگر زنان به مراوده ی فکری بپردازیم. پس شروع می کنیم، شاید شما بگویید دیگر این سئوالات تکراری می باشد. ولی من فکر می کنم هر زنی از دریچه ی ذهنی، و اندوخته های فکری خود و تفاوت های فردی ونظری خود به این سئوالات پاسخ می دهد.
آنا پاک: این سئوالات به هیچ عنوان تکراری نیست. میخواهند به ما زنان بقبولانند که نباید درمورد مسائل خود فکر کنیم و برای به دست آوردنِ حقوق خود مبارزه کنیم یا در باره آن با هم به مبادله ی نظری بپردازیم.
اکرم موسوی: عده ای با استناد به آزادی پوشش بر این نظرهستند که حجاب نوعی پوشش است و نمی توان زنان و کودکان را در انتخاب پوشش محدود کرد.
آنا پاک: همانند ستاره زرد نازیها بر سینه یهودیان، حجاب هم ستاره سیاه تسلط پدرـ نرینه سالار بر پیکر زنان میباشد. در این صورت آزادی چه محلی از اعراب دارد! اگر حجاب  نوعی پوشش است چرا رژیم اسلامی در ایران با بیش از دهها اداره و پلیس عریض و طویل و با سرکوب جریمه و خشونت و زندان و تجاوز، زنان ایرانی را وادار به رعایت آن میکند. اگر حجاب که نوع پوشش است چرا در هر کشور اسلامی دستگاههای قدرت که همگی مردانه هستند بر تحمیل آن بر زنان نهایت تلاش را میکنند. از طرفی من با جدا کردن حجاب زنان و کودکان مخالفم. وقتی شما حرف از کودک میزنید باید بگویید کدام کودک؟ آیا سر کودک نر حجاب میپوشانند؟ جواب نه میباشد. حجاب تنها  دختران و زنان را محدود میکند.
اکرم موسوی: به نکته ی مهمی اشاره کردید، این همان تفاوت ها ی فردی می باشد.
 آنا پاک: در ایران قانونا دختربچه ها از نه سالگی مجبور به  حجاب هستند ولی عملاً از بدو تولد برای تحمل آن تربیت میشوند، و هیچ دختر بچه هفت ساله‌ای نمیتواند مدرسه برود مگر اینکه مجبور به تحمل  حجاب باشد. در اروپا هم اسلامیون اول زنان را محجبه کردند بعد دختر بچه‌ها را.
عملا حجاب  پرچم، سمبل و نماد  کنترل مردسالارانه بر پیکر زنان است  پس باید با آن مبارزه کرد. اینکه در اروپا باید حقوق کودک را پیش کشید تا بتوان حجاب را محکوم کرد، دور کردن ما از واقعیت و فلسفه خشن حجاب است که تنها یک هدف دارد: جنسیتی کردن بدن نیمی از بشریت، یعنی آن قسمت از بشریت که ماده است نه نر.
اکرم موسوی: تفاوت نقش حجاب در کشورها ی عربی و در ایران را چگونه می بینید؟   
آنا پاک: هیچ تفاوتی بین حجاب نیست! اینکه یک جا به شکل لچک، «یک تکه پارچه» باشد یا یک جای دیگر جوالی که تمام تن زنان را بپوشاند، تفاوتی در آن نیست.
هدف هر دو یکی است، آنانی که از حجاب دفاع میکنند بدن زن را یک سکس، «عورت» بیشتر نمیدانند، و معتقدند که «عورت»، سکس را باید پوشاند
این سئوال را من به این شکل جواب میدهم. در ایران زنان بیش از  ۳۰سال است که بر علیه حجاب مبارزه میکنند و میخواهند خود را از آن برهانند. این مبارزه همواره به شکل مقاومتهای فردی بوده است. چون اگر زنان یک روز همگی تصمیم به برگرفتن حجاب بگیرند، آنروز آخرین روز زندگی رژیم اسلامی در ایران است.
اکرم موسوی: آنای عزیز بگذار من سئوالم را درست فُرموله کنم، منظور من از حجاب همان پوششی است که در هر سرزمینی بنابر آداب و رسوم و دین حاکم خودشان آن را به وجود آورده اند، مانند حجاب زنان پاکستانی در پاکستان و یا زنان کشورهای عربی و یا زنان ترک در ترکیه و یا زنان ایرانی در نواحی مختلف درایران که مجبور هستند آنچه را رژیم اسلامی می گوید رعایت کنند.
آنا پاک: بله حق با شماست، درکشورهای عربی مسأ‌له چیز دیگری است و نمیتوان یک جواب کلی در مورد کشورهای مختلف عربی داد. کشورهای عربی یک بلوک همگون نیستند. شرایط زنان در هر کشور مختص آن کشور است، و نگاه کلی به آن اشتباه است. مثلاً در مصر فقر وحشتناک زنان، آن‌ها را به مردان و خانه زنجیر کرده است؛ و از این  رو مردان قدرت زیادی در جامعه و برروی زنان دارند.
 ناقص سازی جنسیتی زنان، تجاوز در معابر و انظار عمومی به زنان برای کنترل جان و جسم ایشان، و برای در قید و حجاب نگاه داشتن زنان بطور روزمره بر آنان اعمال میشود. هفته گذشته، اوائل ژوئن زنان مصری برای مبارزه با  خشونت جنسیتی با وجود خطرات زیاد تظاهرات کردند. و متأسفانه باز هم در انظار عمومی مورد تعدی و تجاوز قرار گرفتند.
اکرم موسوی: درست است، تاریخ دوبار تکرار می شود، یکبار بصورت تراژدی و یکبار به صورت کمدی. ولی نمی دانم چرا در این دوبار بصورت ترژادی تکرار شد؟ منظورم ایران است و مصر.
 آنا پاک: در حالیکه این بار هم در تونس به خاطر قوانین مترقی زنان آزدای  های بیشتر داشته و دارند و امروزه همانند زنان ایرانی بعد از انقلاب  ۱۳۵۷ با چنگ و دندان بر علیه اسلامیستها مبارزه میکنند، تا آزادی خود را حفظ کنند.
 در تونس هم همانند ایران، اسلامیست ها اول به زنان « تن فروش » حمله کردند بعد به دانشگاهیان برای تحمیل ایدئولوژی اسلامی شان. در حالیکه در الجزایر اسلامیون در سالهای  ۹۰  با تجاوز و دریدن شکم زنان حجاب را به آنان تحمیل کردند، اسلامیستها با کشتن بیش از  ۲۰۰ هزار نفر که اکثراً از دختران و زنان بودند  حجاب را  به زنان این جامعه تحمیل کردند.
در عربستان سعودی، می‌شود دختران را حتی در گهواره  شوهر داد! هنوز زنان  حتی حق رانندگی  ندارند، زنان بشدت تحت کنترل مردان هستند، طبیعتاً حجاب با شدت و تحقیر بیشتری در آنجا رواج دارد.
            
اکرم موسوی: دیگرانی می گویند  مقابله با حجاب اعمال قدرت، و اعمال خشونت است، آیا اینطور می باشد؟
آنا پاک: آن‌هایی که مخالفت با  حجاب را اعمال خشونت میدانند، کسانی هستند که منزلت و انسانیت زنان را نفی میکنند. و زن ستیز هستند. کسانی هستند که به نسبیت فرهنگی که  ساخته و پرداخته رژیم اسلامی تهران است اعتقاد دارند. چون برای آنان اسلام، سنت اسلامی یا «فرهنگ اسلامی»  بالاتر از حقوق، آزادی و منزلت و امانسیپاسیون زنان است. برای آنان زنان چیزی جز سکس نیستند  برای «آرامش مردان و برای اینکه مردان تحریک نشوند باید آن‌ها را پوشاند».
اکرم موسوی: آنای عزیز برخی مبارزه ی ما را با حجاب( نه حجاب اجباری) تشبیه به یک حرکت دولتی و از بالا می کنند و می گویند که ما می خواهیم همه ی زنان را به زور وادار به بر کندن حجاب کنیم. و اینکه ما نباید وارد این بحث ها بشویم. شما چه فکر می کنید؟
 آنا پاک: آن‌ها هرگز خشونتی را که مردان برای زیر حجاب بردن زنان بر زنان اعمال میدارند نمی بینند. این خشونتها یا دولتی است مثل ایران، عربستان سعودی، افغانستان... یا خشونتهای خانوادگی و یا کمونوته ای (زندگی جمعی) است. در کشورهای اروپایی در کانادا، بلژیک، آلمان، … چند صد زن یا دختر دیگر باید کشته شوند تا این‌ها ببینند  که زنان برای مخالفت با حجاب چه خشونتهایی را تحمل میکنند؟ و برای رد آن چه بهای سنگینی را متحمل میشوند. تا بحال مردان (برادر، شوهر، پدر... ) زنان زیادی را که حجاب نمیخواستند کشته اند، اینها خشونت نیست؟
ولی وقتی زنان میخواهند خود را از حجاب برهانند این را خشونت مینامند! در کشور مالی، اسلامیستها دارند قوانین مذهبی را بر زنان این کشور تحمیل میکنند.  ۹  ژوئن زنان برای مخالفت با حجاب به خیابان ریخته و تظاهرات کردند. اسلامیستها آنان را با چوب و باطون دوره کرده و میخواستند زنان را کتک بزنند درست مثل کاری که زنجیر و چاقو بدستها در ایران با زنان مخالف حجاب در سال  ۵۷  کردند. اما زنان فریاد میزدند و میگفتند که حجاب و قوانین اسلامی نمیخواهند و در آخر زنان مالی اسلامیستها را با پرتاب سنگ از محل تظاهرات خود دور کردند. ولی هرگز در اروپا صدایی برای حمایت از این زنان وجود ندارد. در حالیکه عفو بین اللمل در بلژیک در ماه آوریل بیانیه ای در مورد حمایت از« آزادی پوشش مسلمانان» داد.   
اکرم موسوی: خبرگزاری های جهان هیچوقت این اخبار را پخش نمی کنند، پخش این اخبار یک نوع روشنگری در سطح جهان می باشد.
مورد دیگر این است که زنانی که حجاب دارند می گویند این انتخاب آزاد ما می باشد، آیا همینطور است؟
آنا پاک: زمانی در مبارزه بر علیه برده‌داری، عده‌ای از بردگان با برده داران خود موافق بودند و فکر میکردند که برده ها نمیتوانند بدون «مالک» از پس زندگی خود برآیند و نمیشود در دنیایی زندگی کرد که  برده و مالک در آن وجود نداشته باشد. با این همه بشریت بر علیه برده‌داری به خاطر عزت نفس انسانی به پا خواست و آن را ملغا کرد. حجاب دقیقاً آن روی سکه تجارت تن زنان است.  به چند نفری که فکر میکنند زنان لایق آزادی و حق برخوردارشدن از منزلت انسانی را ندارند، و نمیشود دنیایی بدون حجاب یا تن فروشی زنان  را تصور کرد و برایش مبارزه کرد، باید همین جواب را داد. برای چند برده ای که با برده‌داری موافقنند نمیشود  برده‌داری را توجیه کرد.  حجاب همچون برده‌داری است، و همچون تجارت تن انسان‌ها جایگاه و منزلت انسانی زنان را نابود میکند و زنان را به یک سکس که باید پوشیده باشد و در پرده محفوظ شود تنزل میدهد. حجاب و تن فروشی زنان دقیقاً دو طرف یک سکه است. ما میدانیم که  تجارت تن زنان در خدمت مردان بوسیله آنان برای آنان مخصوصاً برای کنترل زنان بوجود آمده است. بدین وسیله مردان همیشه زنان خوب را بر علیه زنان «بد» علم میکنند. هر وقت هم که فمینیستها بر علیه  تجارت تن زنان اعتراض میکنند، کسانی پیدا می‌شوند و میگویند این «انتخاب ما است، این آزادی ما است». رضایت داشتن و موافق بودن با حجاب یا با تجارت تن زنان، هیچ از قابل نکوهش بودن و فلسفه ضدزن بودن این دو وسیله کنترل زنان نمی کاهد. هدف هر دو کنترل زنان است حتی اگر یک عده  از زنان با این کنترل و جنسیتی کردن زنان یا تجارت تن زنان موافقت داشته و بدان به اصطلاح رضایت دهند.

اکرم موسوی: زمانی انتخاب معنایی پیدا می کند که آزادی وجود داشته باشد. در جوامع  پدر-  مردسالار و جامعه ی ایران که انتخاب برای هیچ زنی (حتا زنانی که از مذاهب دیگر می باشند) وجود ندارد آیا می توانیم صحبت از انتخاب آزاد نمائیم؟
 آنا پاک: اسلامیون همه کاری میکنند برای تحقیر  و کنترل زنان. مجبور کردن زنان غیر مسلمان هم به حجاب از این دسته اقدام‌ها است. از طرف دیگر مذهب هم مثل دیگر نهادها از نهادهای ساخته جامعه پدر−مردسالارانه است. این هم مانند ازداوج و نهاد خانواده و ... برای کنترل زنان بکار گرفته میشود. از طرف دیگر برخی اسلام شناسان در غرب میگویند زنان ایرانی را حجاب از بند خانه رها کرد. دقیقاً این وارونه کردن تاریخ است. چون زنان ایرانی با انقلاب  ۵۷ بیرون آمده بودند، و چون دوباره به خانه راندنشان مشکل بود، خمینی و اسلامیون برای کنترل زنان حجاب را بر آنان تحمیل کردند. اگر حجاب وجود نداشت امروزه رژیم  اسلامی تهران چگونه میتوانست جامعه ایران را تحت کنترل داشته باشد؟
اکرم موسوی: همانطور که می دانید مکانیزمها و ساختارهای قدرت دست و پای بشر به خصوص زنان را بسته است. به نظر شما چگونه باید با این قید و بندها به مبارزه پرداخت؟
آنا پاک: مکانیزم حجاب مثل مکانیزم تجارت تن زنان میباشد. هر دو وسیله‌ای هستند به طور خاص، برای «درجه بندی» کردن بین زنان. برای اختلاف انداختن و  تفاوت گذاشتن بین آنها.  « زن مسلمان و غیر مسلمان» «زن با حجاب و بی حجاب»«زن خوب و بد» «زن بد حجاب و خوش حجاب». درست مانند تجارت تن زنان.  به زن «تن فروش زن بد» گفته میشود. مردان همانطور که در انقلاب  ۵۷ در ایران کردند، قبل از اینکه تن زن «خوب، نجیب» را در حجاب بپیچند تن زن «خود فروش» را به آتش کشیدند. در تونس هم، اسلامیون اول برای علیه زنان «خراب» غرا شدند و بعد به دیگران حمله کردند.
 اکرم موسوی: در مورد برقع چه می گوئید؟ آیا این پوشش یک نوع شبیه سازی زنان به یکدیگر نیست؟ می توانی کمی برایمان از پیامدهای ممنوعیت برقع در فرانسه بگویی؟
آنا پاک: بُرقعِ یکی دیگر از ابتکارات اسلامیون است برای وادار کردن جامعه برای پذیریش حجاب. و میبینیم که آن‌ها موفق شده اند، امروزه حتی برخی فمینیستها به جای انتقاد ازحجاب بطورعام، برقع را مورد هدف قرار میدهند. در حالیکه با حجاب با هر شکل، طرح، فرم و رنگ و اندازه باید مبارزه کرد.
برای مثال  وقتی در فرانسه بحث در این مورد مد روز بود، در یک مقاله‌ای یکی از مردان دانشگاهی نوشت  اگر فرانسه با روسروی مخالفت کند، با حجابان فرانسه را ترک کرده  تنها برقع داران در  فرانسه  خواهند ماند! همیشه زنان برعلیه زنان استفاده میشوند.
اکرم موسوی: متاسفانه همین طور است که می گوئید. پدر-مردسالاری بی کار ننشسته است نظرات خود را بوسیله ی برخی از زنان باز تولید می کند.
اکرم موسوی: آیا این پوشش( بُرقع)امکان هایی را از زنان نمی گیرد؟ و آنها را بی هویت نمی کند؟
آنا پاک: حجاب، با هر شکل و فرمی زنان را بی‌هویت میکند یا بهتر بگویم آن‌ها را به ابژه سکسوئل تقلیل میدهد. مشکل این است که در فرانسه، زنان مهاجری که در سالهای  ۶۰  یا  ۷۰ میلادی از الجزایر یا تونس یا مراکش به اینجا آمده بودند و خود را از بند حجاب رها کرده بودند، امروزه تحت فشار « حجاب مد روز» مجبورند دوباره چشم بر آزادی و رهائي ـ و امانسیپاسیون خود ببندند. در‌ واقع این بی‌هویتی تنها به باحجابان مربوط نمیشود بلکه زنانی که بر علیه حجاب مبارزه میکنند  هم مجبورند از حقوق و منزلت خود به عنوان سوژه دست بردارند. و پرچم و مارک ابژه جنسیتی را به خود تحمیل کنند.
اکرم موسوی: برخی حجاب را یک نوع خشونت وارد به کودک می دانند و معتقدند که در این مورد مانند دیگر قوانینی که در کنوانسیون حقوق کودک آورده شده است باید یک اقدام جهانی صورت گیرد و کودکان تا ١٨ سال وادار به حفظ حجاب نشوند. شما در این مورد چه نظری دارید؟
آنا پاک: در هر جامعه‌ای که خشونت بر علیه زنان در آن رواج دارد، خشونت بر علیه کودکان هم در آن بطور هولناک رایج است. حجاب برای زنان یا کودکان خشونت و تحقیر است اگر غیر از این بود، مردان حجاب میداشتند.
نگاه کنید وقتی که در ایران رژیم برای تحقیر مجید توکلی دانشجوی بازداشت شده چادر بر سر او کرد. مردان ایرانی در اروپا برای همدلی با او چاقچول به سر کردند. این دقیقاً نشان میدهد که مردان میدانند که حجاب تحقیر و خشونت بر زنان است. ولی هرگز، آن‌ها برای همدلی با زنان حتی یک روز هم با حجاب به محل کار خود نخواهند رفت. تا این تحقیر را به زمامداران نشان دهند.
اکرم موسوی: شما هم بر این نظر هستید که بطور مدام در مورد حجاب باید به روشنگری بپردازیم؟
آنا پاک: بله، اما چگونه می‌شود با خشونت تنها از طریق روشنگری مبارزه کرد؟ وقتی که نازیها ستاره زرد را به سینه یهودیان میزدند، با نازیها نمیشد فقط کار روشنگری کرد. حجاب هم ستاره سیاه تسلط مردسالارانه بر پیکر زنان است.  با حجاب به هر شکلی باید مبارزه کرد.
اکرم موسوی: شما عملکرد تاریخی و اجتماعی حجاب اسلامی را چگونه می بینید؟
آنا پاک: حجاب یا روسری با مارک اسلامی  یا غیر اسلامی برای کنترل تن زنان بوجود آمده است. برای اولین بار تقریباً دوهزار سال قبل از میلاد مسیح در بین النهرین برای جدا کردن زنان « دربار، زنان به اصطلاح قابل احترام» حجاب را برای زنان رایج کردند. در حالي که زنان برده موهاي خود را نمي پوشاندند. مردان از این طریق نشانه خود را بر روی تن زنان خودی، «زنان قابل احترام» نشاندند. و از این طریق بین زنان خودی و غیر خودی نشان قائل شدند. این دقیقاً یکی از دلایل حجاب است. یعنی به زنانی که همه مردان میتوانند دست یابند، و زنانی که در دسترس همگان قرار نمیگیرند. در هر دو حال زنان چیزی جز سکس نیستند.
اکرم موسوی: نقش پدر- مردسالاری و قدرت های حاکم را در مورد حجاب چگونه ارزیابی می کنید؟
آنا پاک: گفته می‌شود که زنان باید حجاب داشته باشند تا مردان تحریک نشوند. سئوال من این است که چرا مردان برای آنکه تحریک نشوند  چشمبند بر خود نمیبندند؟!
اکرم موسوی: خنده                  
سئوال آخر که در حال حاضر یکی از بحث های جنجالی روز می باشد، آیا این خبر واقعیت دارد که فدراسیون فوتبال فرانسه به تصمیم اخیر فیفا مبنی بر اجازه ی زنانی که در کشورهای تحت قوانین سلامی زندگی می کنند اعتراض کرده است؟
آنا پاک: ابداً اینطور نیست. کسانی که در فیفا هستند، تحت لابیگری رژیم اسلامی تهران و پول فراوانی که شاهزادگان شیخ نشین به آنها هدیه داده اند، اساسنامه المپیک را نادیده گرفته اند. اساسنامه ای که طبق آن هیچ ورزشکاری حق به نمایش گذاردن عقاید سیاسی و مذهبی خود را ندارد. برخلاف اساسنامه از این به بعد، زنانی که در کشورهای تحت قوانین اسلامی زندگی میکنند مجبور به حفظ حجاب هستند. این در حالی است که رژیم اسلامی تهران میخواهد بنمایاند که این زنان ورزشکار هستند که حجاب را میخواهند! و وزیر ناآگاه ورزش فرانسه گفت که این تصمیم فیفا خوب است چون باعث میشود که برخی زنان بتوانند در صحنه بین المللی ظاهر شوند. این حرف او باعث عصبانیت فمینیست های زیادی شد که با دادن بیانیه یا اشکال دیگر به این حرف او اعتراض کردند. به جای قبول حجاب باید کشورهایی را که زنان را مجبور به حجاب میکنند و آپارتاید جنسیتی را به مجامع جهانی می آورند، از بازیهای جهانی حذف کرد. متأسفانه این بار هم باز اسلامیستها زنان را، این باردر سطح جهانی و به عنوان ورزشکار زن «مسلمان » تحقیرو مجبور به استفاده از توسری کردند. به این ترتیب در سطح جهانی با انواع لابیها و رشوه و دروغ ها سعی در نمادی کردن این توسری برای زنان«مسلمان » کرد. این کابوس این جنگ بر علیه زنان همچنان ادامه دارد. این بار هم …آه چرا از خواب نمیتوان برخواستن؟ چرا این چنین در تن خود به انجماد پرداختن؟
وقتی پای گفتگوی زنان ورزشکار در ایران مخصوصا فوتبالیستها می نشینیم همگی در یک مورد اتفاق نظر دارند، باحجاب ورزش کردن مردن است. چون تنی که عرق میکند، احتیاج به نفس کشیدن دارد و در بخار خود، در زیر لایه های توسری میسوزد. آنچه که برای رژیم اسلامی مهم است مجبور کردن زنان ورزشکار ایران به سجده بر روی پرچم با آرم الله خود در مقابل جهانیان است و بس. آنگاه، رشوه گیران و نهادی های بین المللی زن ستیز، برای ما دروغ پردازی میکنند: اگر توسری را در سطح جهان بقبولانیم به  زنان«مسلمان » فرصت ورزش میدهیم. آنگاه حجابی که تن ورزشکاران را آزار و شکنجه میدهد به عنوان « فرصتی برای زنان مسلمان» نمایانده میشود. زهی خیال باطل. چندین زن فرانسوی مخصوصا آنی سوژیه که با سیمون دوبوار بنیانگذار جنبشی است بنام « انجمن بین المللی زنان برای حقوق بشری زنان» از بیست سال بیش از آتلانتا به سیدنی از آنجا به افغانستان، آتن،.... و هر جایی که بازیهای جهانی در آن روان است یا تن زنان با مهر داغ توسری به نمایش انظار عمومی گذاشته میشود، یا در جعبه های دو متری برای تماشاچیان ورزشکار به عنوان سکس به فروش گذارده میشود، میروند تا فریاد طغیان انزجار خود را از این همه تحقیر به زنان به گوش عالمیان برسانند. اما افسوس، عالمیان در خواب عمیقی هستند. یا برای اینکه مرد هستند و از این تحقیر زنان چیزی حس نمیکنند، و از آن بهره هم میبرند، یا اینکه زنانی هستند که این کفن سیاه که پدر همه  تحقیرها بر تن زنان است را نمیبینند، حس نمیکنند، یا مبارزه با آن را برای فردایی دیگر می گذارند.                                                                        
با تشکر
 اکرم موسوی   15.07.2012



منبع: پژواک ایران