۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

شستشوی مغزی، آمیخته ای از روشهای مختلف شکنجه

اصطلاح شستشوی مغزی در دهه ٦٠ میلادی و با جنگ کره بر سر زبانها افتاد. این امر به آن معنا نیست که پیش از آن و یا در جاهای دیگر این روش شکنجه وجود نداشته است. به عنوان نمونه در دوران قدرقدرتی کلیسا در قرون وسطا و حتی تا سده ها پس از آن و نیز در شوروی دوره استالین روشهای شستشوی مغزی بکار گرفته می شده است. در جنگ کره وقتی تعدادی از اسرای آمریکائی از طریق رادیو و تلویزیون وفاداری خود را به چین، مارکسیسم و مائو و همچنین انزجار خود را نسبت به آمریکا اعلام داشتند، توجه علم روانشناسی در امریکا به این مسئله جلب شد. نه تنها روانشناسان، بلکه افکار عمومی هم درگیر این پرسش شد که چطور ممکن است انسانها به یکباره باورها و اعتقاداتشان را تغییر دهند. چه روشهائی این تغییرات بنیادی را در انسانها سبب می شود؟ (١)
سربازان آمریکائی پس از آزادی و بازگشت به کشور خود مورد تحقیقات روانشناسی قرار گرفتند تا معلوم شود چه شرایطی آنها را به این اعترافات و تغییر در باورهاشان واداشته است. معلوم شد که شستشوی مغزی به روشی که چینی ها بکار بردند، سه مرحله را دربرمی گرفت: خستگی، وابستگی و وحشت.
زندانبانان ابتدا تلاش می کردند زندانی را از نظر جسمی ضعیف وخسته سازند. شرایط زندان از نظر بهداشتی، امکان خواب و نیازهای ابتدائی دیگر طوری تنظیم شده بود که باعث گرسنگی، خستگی مفرط و بیماری می شد. زندانی باید احتیاجات اولیه اش را به عریانی و با تمام وجود احساس می کرد و می بایست برای ارضا آنها فشار شدیدی را متحمل شود. مرحله دوم ایجاد وابستگی بود. شرط برآورده شدن بخشی از نیازهای اولیه، آمادگی زندانی برای اطاعت کامل از اوامری، مثل شرکت در کلاسهای ایدئولوژیک بود. در صورت اطاعت محض، نظیر آمادگی برای امضا اعترافات دیکته شده یا همکاری با مقامات چینی در تبلیغ علیه دولت آمریکا، زندانی مورد تشویق قرار می گرفت. تشویق هائی مانند اضافه شدن شکر و میوه به جیره غذائی تا وعده آزادی. و بالاخره تلاش می شد تا زندانیان را که در دو مرحله پیشین به اندازه کافی فرمانبرداری از خود نشان نداده بودند، با ایجاد وحشت به اطاعت وادارند: از طریق تهدید به اعدام، که گاه با اجرای صحنه های مصنوعی تیرباران همراه می شد؛ ایستاندن زندانی روی پنجه پا به مدتی طولانی، قرار دادن زندانی در سرمای سخت، حبس انفرادی و نگه داری در دخمه هائی که در آن امکان حرکت وجود نداشت. بیدرمان روشهائی را که می توانند به شستشوی مغزی بیانجامند بصورت زیر خلاصه کرده است. از آن جمله اند:
انزوا از دنیای بیرون و دیگران، یک جهته و محدود کردن حوزه دید، ایجاد بی رمقی و خستگی، تهدید و دلجوئی مقطعی، تظاهر به قدرت مطلق خود و در برابرش کوچک و ناچیز شمردن زندانی و ایجاد فرامین بیهوده و نظیر اینها. (٢)
ارشاد، کلامی مقدس برای شستشوی مغزی در زندانهای ایران
تمام روشهائی که به آنها اشاره شد، با شدت و گستره ای بیشتر در زندانهای جمهوری اسلامی در دهه ٦٠ بکار گرفته می شد و امروز هم بعد از گذشت این همه سال هنوز هم بکار گرفته می شود. در این نوشته تکیه من بر تجربه های آن دهه سیاه و مقایسه آنها با روشی است که چینی ها در مورد اسرای آمریکائی بکار بردند. ارشاد و تواب سازی، که در دهه ٦٠ سیاست حاکم بر زندانها بود، نام اسلامی شستشوی مغزی است. هدف از شکنجه تنها برای گرفتن اطلاعات نبود. زندانی در تمام طول حبس هیچگاه به حال خود رها نبود. عامل زمان، یعنی درازمدت بودن شکنجه در میزان تاثیرگذاری و جنبه فرسایشی آن نقش تعیین کننده ای دارد. تلاش زندانبانان این بود که اولا ارزشها و هویت زندانی را، که طبعا برآمده از تجارب وی در پروسه زندگیش بوده است، از وی بربایند و به جای آن قالبهای خود را در ذهن و روان زندانی بچپانند. اهرمهای فشار روانی در زندانهای جمهوری اسلامی دو مرحله درهم تنیده را در برمی گرفت:

١- تجاوز به اعتقادات و باورهای گذشته زندانی
این نخستین گام برای شستشوی مغزی بود. در مورد اسرای آمریکائی مقامات چینی با محروم کردن کامل زندانی از اخبار و حوادث جهانی این منظور را دنبال می کردند. نامه های اسرا سانسور یا دستکاری می شد. ارتباط و تبادل عاطفی با دیگر زندانیان غیرممکن بود در عوض با تشویق و وادار کردن آنها به جاسوسی از همدیگر، فضای بی اعتمادی و نفرت ایجاد می کردند.
محرومیت دادن به زندانی و ایجاد فضای وحشت در زندانهای ایران خشن تر بود. در سال ١٣٦٠ زندانی وقتی پا به زندان می گذاشت، بیکباره خود را تنها و در فضائی می دید که بوی خون و مرگ می داد. از صحنه ای نقل می کنم که شب اول اقامتم در زندان اوین در پائیز ١٣٦٠ شاهدش بودم. من و تعداد دیگری از تازه دستگیرشدگان در اتاقی در نزدیک اتاقهای بازجوئی در انتظار بازجوئی و خالی شدن تخت شکنجه، چشم بسته نشسته بودیم. حرف زدن و حرکت اکیدا ممنوع بود.
«یکباره متوجه شدم همه جا تاریک شد. چشم بند را بالا زدم. همه جا تاریکی مطلق بود. ناگهان صدای «الله اکبر، خمینی رهبر» و «حزب فقط حزب الله» بلند شد. جمعیت زیادی در راهرو، در حالیکه پاها را بشدت تمام بر زمین می کوبیدند، شعارهای دیگری هم می دادند: «مرگ بر منافق، مرگ بر کمونیست» و «منافق مسلح اعدام باید گردد». صداشان که به نعره می مانست و صدای پاهاشان، که محکم به زمین می کوبیدند، ساختمان را به لرزه درآورده بود. گمان کردم هر لحظه امکان دارد به داخل اتاق بریزند و ما را قتل عام کنند و فکر کردم زندانیانی را که در راهرو نشسته بودند، زیر پاهشان له کرده اند.» (٢)
ایجاد فضای وحشت برای سلب جرات از زندانی محدود به دوره بازجوئی نبود. صحنه های دهشتناک قدرت نمائی در بندهای عمومی هم زندانی را رها نمی کرد. هر چند وقت یکبار توابها بعد از مراسم دعاهای شبانه، که حس شدید گناه در آنها برانگیخته می شد، با سردادن شعارهائی علیه «سرموضعی» های زندان و ابراز انزجار از آنها به تظاهرات در سالن و اتاقها می پرداختند. لحظه به لحظه بر هیجان هیستریک این شعارها افزوده می شد و گاه منجر به حمله به زندانیان می گردید. بدتر از زندانهای تهران، این شیوه ها در زندان عادل آباد شیراز صورت می گرفت. (٣)
چنین فضاهائی باعث می شود که حس امنیت در زندگی روزمره بطرز دردناکی مورد تاراج قرار گیرد. این حس ناامنی چنان فرساینده است که گاه زندانی را بر آن می دارد تا گذشته را به فراموشی بسپارد یا حتی با آزار دهندگان خویش همصدا گردد.
برای دست اندازی به روان زندانی و درهم شکستن اعتقادات وی، زندانبانان فضائی ایجاد می کردند که زندانی احساس تنهائی و بی پناهی کند. به زندانی القا می کردند که تمام سازمانهای مخالف را درهم کوبیده اند و سران و شخصیتها را درهم شکسته اند. و برای ارعاب کل جامعه خبر دستگیری و قتل و اعدامها را در رسانه ها با آب و تاب می نوشتند. سعی شان این بود که به زندانی بباورانند که مقاومت او در برابر قدرت مطلق و حاکمیت اسلامی به لجبازی کور و بیهوده می ماند، فراتر از آن، مقاومت جنایتی است غیرقابل بخشش در برابر «امت مسلمان». جنگ با عراق نعمتی بود برای زندانبانان که با توسل به آن در زندانی احساس گناه، بدهکاری و خیانت بیافرینند. نه تنها اعتقادات سیاسی، بلکه ارزشهای اجتماعی و اخلاقی زندانی مثل کمک و احترام به دیگران، عشق به انسانها و خانواده هم مورد تجاوز قرار می گرفت. می گفتند محبت و مهر به دیگران، آدمی را از عشق به خدا دور می سازد. مقامات زندان می خواستند به زندانی القا کنند او در گذشته آدمی پست و گناهکار بوده و اکنون در دامن قدرت و عطوفت اسلامی این فرصت به وی داده شده که به گناهانش آگاه گردد و توبه کند. ارشاد در رابطه با گناه معنا می یابد.
در زندان و تنهائی زندانی فرصت می یابد به نقد و تردید در بعضی رفتارها و باورهای گذشته بنشیند. اما نقد و تردید لزوما به معنای نفی یقین های آدمی نیست، تردیدها زمانی به مرحله خطرناک می رسند که در آن هر یقینی و به ویژه یقین به خود زیر سوال رود. این می تواند به سقوط در ورطه خلا بیانجامد. مانس اشپربر در تاملات خود پیرامون قربانیان محاکمات مسکو به این نکته انگشت می گذارد: «انسان بدون یقین، نه به آگاهی هویتی خویش نائل می شود و نه می تواند آن را حفظ کند. یقین آن چیزی است که معنای وجودی انسان را شکل می دهد. آدمی که یقین او دستخوش تاراج شده است، دیگر قادر نیست مسئولیتی چیزی را بپذیرد و برای ناشایست ترین کارها آماده است.» (٣)


٢- القای قالبهای فکری شکنجه گران
همزمان با ایجاد خلا در ذهن زندانی، زندانبانان می کوشند قالبهای ارزشی خود را به وی تحمیل کنند. مقامات چینی برای اسرای آمریکائی برنامه های آموزش اندیشه مائو ترتیب می دادند. بعد از درس سوال و جواب صورت می گرفت. در ابتدا یک نفر چینی مسئول بحث می شد. سپس هدایت بحثها به عهده زندانیانی گذاشته می شد که پاسخهای تائیدآمیز می دادند. بعد سوال و جواب شکل بازجوئی پیدا می کرد. پاسخهای زندانی با گفته های سابق خودش و با اظهارات دیگران مقایسه و مواجهه داده می شد. زندانیانی که ابراز ندامت می کردند، باید در حضور دیگران ندامت نامه خود را قرائت می کردند. چنین روشهائی در زندانهای جمهوری اسلامی بطور خشن تر صورت می گرفت. به عنوان نمونه، اظهارات یک زن زندانی را که در سالهای ١٣٦٢ تا ١٣٦٣ ماهها در شکنجه گاهی معروف به «واحد مسکونی»، واقع در قزل حصار بسر برده بود، بخوانیم:
«در این جلسات ابتدا یکی از افراد با دستاویز قرار دادن ساده ترین موضوعات، فردی را به میان می کشید و مثلا می گفت: تو این حرف را در فلان روز و در چنین موقعیتی زده ای. سپس دیگری آن را تائید می کرد و حمله به فرد از همه سو آغاز می شد. حتی شیوه راه رفتن و غذا خوردن فرد می توانست دستاویزی برای حمله به وی باشد. در این حالت گفته می شد: تو نحوه غذا خوردن و یا راه رفتنت شبیه مجاهدین است و بر اساس رهنمود رجوی در این جا عمل می کنی. از همین جا نتیجه می گرفتند که فرد «سرموضع» است و مستحق تحقیر، آزار و اذیت و کیفر. افراد حاضر در نشست مجبور بودند علیه فردی که به میان آورده شده بود، فاکتهائی را مطرح کنند. بعدا حتی کسانی که فرد به میان آورده شده را می کوبیدند، گاه مورد تحقیر توابین گرداننده نشست قرار می گرفتند. آنها نیز متهم می شدند که فرد را بدرستی زیر سوال نبرده اند و با مطرح کردن موارد غیرجدی سعی داشته اند مسئولان زندان را فریب دهند.» (٤)


تجاوز به دنیای زندانی
داریوش رجالی در کتاب «شکنجه و مدرنیته» (٥) می نویسد که تجاوز به دنیای ذهنی زندانی و ارشاد او از طریق چهار مجرای حسی صورت می گیرد که اینها تاثیرپذیری حسی انسان را میسر می سازند. این مجراها عبارتند از: تکلم، شنیدن، دیدن و نیز ندیدن. در اینجا بطور خلاصه و بخشا با استناد به کتاب فوق، به تاثیرگذاری القائات بر روی زندانی از طریق این کانالهای حسی اشاره می کنم.


ابزار زبان
استفاده از ابزار زبان برای نفوذ در ذهن و اعتقادات زندانی، متکی به آئین های مذهبی و مراسم عبادی است که در آن دعا با شعارهای سیاسی درهم می آمیزد. مثلا «الله اکبر» که در آن سالها در فواصل دعاخوانی، سخنرانیها و اعترافات زندانیها بطور مرتب تکرار می شد، هر بار با این شعارها پایان می یافت: خمینی رهبر؛ مرگ بر ضدولایت فقیه، توده ای و منافق و فدائی؛ مرگ بر لیبرال، مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی. شعارهای دیگری هم بر در و دیوارهای زندان خودنمائی می کردند نظیر: اینجا دانشگاه است نه زندان. تاثیرگذاری این عبارات و شعارها در درآمیختگی آنها با مذهب و نیز در تکرار آنها است. تکرار عبارت هائی گاه می تواند بطور ناخودآگاه به باور تبدیل شود. شکنجه گران در وجه دیگری هم از ابزار زبان و مذهب سود می جستند. این عمل چند کارکرد داشت: نخست اینکه آنها را در اعتقادشان که عمل شکنجه کردن دشمن عین عبادت است، راسخ تر می کرد و باعث می شد که آنها در عملشان احساس تزلزل و عذاب وجدان نکنند. دوم اینکه عبارات کوتاهی مثل الله اکبر یا لا اله الله در حین شلاق زدن، ریتمی به حرکت آنها می داد و این می توانست از خستگی شلاق زدن بکاهد. و بالاخره اینکه تقدس بخشیدن به شکنجه در خدمت ایجاد حس گناه در زندانی، که به نام خدا درد بر او نازل می شد و نیز حس بی قدرتی در مقابل اراده مطلق شکنجه گر قرار می گرفت.


ابزار شنوائی
شنیدن مدام و متناوب دعاها، عبارات شعارگونه مثل «زندان نعمتی است برای ما تا آدم شویم» مصاحبه هائی که همگی مضمونی یکسان داشتند، مانند تکرار زبانی، تجاوز به ذهن و روان زندانی است و می توانند به باور بیانجامند. مقاومت زندانیانی که تنبیهات و آزاهای جسمی را به جان می خریدند ولی از شرکت در برنامه های اجباری آموزشی و ارشادی و مصاحبه های اجباری زندانیان سرباز می زدند، با توجه به کارکرد آن روشها معنائی ملموس می یابد.


ابزار دیدن
زندانی وادار به دیدن صحنه هائی چنان رعب انگیز می شد که می توانست اراده او را حداقل برای مدتی فلج کند. شاهد اعدام دیگران بودن و گاه حتی نظاره گر اعدام خود بودن، می تواند سیستم کنترل رفتاری شخص را شدیدا به اختلال بکشاند و او را وادار به حرکتی کند که در آن اراده وی نقشی ندارد. رجالی در این باره به گزارش تکان دهنده ای از شهادت یک زندانی استناد می کند. این زندانی را به همراه یک زندانی دیگر برای اعدام می برند. او به خاطر می آورد که بر روی سینه آن دیگری نوشته شده بود: پیکاری. دست و پای آن دو را به تیر می بندند و بعد شلیک می کنند. این زندانی که در اثر تقلاهای بی ارادی اعضای بدنش، چشم بندش عقب رفته بود، به خون درغلتیدن آن دیگری را می بیند و دنبال خون خود می گردد. اما تیری به او نخورده است. بعد پاسداران در حالیکه مسخره اش می کنند، دست و پای او را باز می کنند. بقیه ماجرا را او دیگر به خاطر نمی آورد. ماجرائی که او به خاطر نمی آورد، می تواند عملی باشد که بازجو در آن حالت شوک او را به انجام آن وادار ساخته است. شاید شوک مانع از آن شده که آن عمل به حافظه راه یابد و یا شاید ذهن وی بطور ناخوآگاه از یادآوری آن سرباز می زند.


ابزار ندیدن
گاه تاثیرگذاری متجاوزانه بر ذهن و روان از طریق ندیدن صورت می گیرد. به زندانی جلوه ای از یک عمل خشونت آمیز و دهشتناک نشان داده می شود اما خود صحنه قابل رویت نیست. مثلا زندانی لکه خونی را روی دیوار راهرو بازجوئی می بیند یا صدای ضجه می شنود بدون آنکه ببیند چه اتفاقی افتاده یا می افتد. صحنه ای که برای او قابل رویت نیست، هشداری است بر او؛ او وادار می شود که شکنجه شدن خود را جلوی چشمش مجسم کند. در آن سالهای دهه ٦٠و امروز هم، زندانی را در روزها و هفته های اول دستگیری در راهروهای بازجوئی می نشانند تا صدای شکنجه شدن دیگران را بشنود. زندانی با ندیدن صحنه هائی که اما از طریق حسهای دیگر آن را دریافت می کند، بشدت موقعیت خود را ناامن می بیند.
خلاصه کلام، ارشاد، نام دینی شستشوی مغزی، بسیار فراتر از معنای صرف درس و مکتب است. اگر ارشاد محدود به اینها می ماند، به یقین تاثیرگذاری اش از نظر کمی و کیفی چنان نبود که پدیده ای به نام «تواب» را در زندانهای جمهوری اسلامی باعث گردد. اگر هم درس و مکتبی در کار بود، نخست اینکه در قالب اجبار بود و دوم اینکه با اشکال مختلف شکنجه و به ویژه شکنجه های روانی کاربرد پیدا می کرد.



زيرنويس :
( رئوس بحث این نوشته از کتاب «روانشناسی شکنجه»، به قلم نگارنده برگرفته شده است)
١- این بحث روانشناسانه به هیچ وجه به معنای توجیه و دفاع از سیاستهای جنگ طلبانه دولت آمریکا در دوره جنگ سرد و دخالت در مسئله کره در دهه ٥٠ میلادی نیست. پدیده شستشوی مغزی و سیاست اعتراف گیری اجباری در همان زمان در خود آمریکا و در زمان مگ کارتی هم اتفاق افتاد.
٢- Gustav Keller: Psychologie der folter, Frankfurt 1981
٣- فریبا ثابت، یادهای زندان، پاریس، ١٣٧٦
٤- Mans Sperber: Sieben Fragen zur Gewalt, München, 3. Auflage 1983
٥- ایرج مصداقی، دوزخ روی زمین، سوئد ١٣٨٧
٦- Dariush Rejali: Torture and Modernity. Self, sociaty and state in modern Iran, Colorada, 1997



منيره برادران

منبع : سايت بيداران

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

تفاوت ها


اگر ذهن فراموش کار ما از یاد نبرده باشد، آقای گنجی رابا سر وصدا به اپوزیسیون قالب کردند (انگار راه رهایی ایران فقط از مجرای بخش خوب! رژیم امکان پذیراست )و ما نیز با آغوش باز پذیرایش شدیم. حتا پا را ار حد وحدود حمایت از یک زندانی سیاسی فراتر گذاشتیم و اکبر آقا را برای رهبری جنبش انتخاب کردیم. البته مقدمات چنین انتخاب شایسته ای را دنبالچه های خاتمی چی خارج کشوری- علی کشتگر ونظایرش- فراهم کردندونسرین بصیری نامی (گزارشگر) که دور وبر همین محافل دوم خردادی پرسه میزند این انتخاب بهجت بخش را پراکند. هرچند اکبر آقا به ظاهر چندان تمایلی به پذیرش این دعوت! نشان نداد واما ته دلش شاد بود واین گونه هندوانه زیر بغل گذاشتن ها ،کار خودش را کرد .او در دورانی که اوج بیا وبرویش بود دچار این توهم شد که ما همه در انتظار ظهور رهبر صادراتی بوده ایم، اعتصاب غذایی هم علم کرد و آقای جامسکی که عشق عارفانه اش به اکبر زبان زد خواص وعام است هم قول داد به کمک سرمایه داران سینمایی هولیود و شان پن که شیفته نماز دشمن شکن جمعه شده بود دمار ازروزگار بخش بد! رژیم در آورند، خب اتفاقات بعدی را که میدانیم نه تنها حتا یک زندان سیاسی از زندان رها نشد، شکنحه وتجاوز در زندانها با شدت بیشتر ادامه یافت، جنایت های هر روزه نظام به چند برابر رسید.البته اکبر آقا هم موقعیت خودش را سنجید و دریافت که پایگاهی حتا محدود هم ندارد، از هنرمندان در تبعید! ، هم فقط رضا علامه زاده که در حسرت مانده بود تا فقط کمی گنجی بشود( مقاله ای به همین نام در ستایش گنجی نوشت) تدریس دردانشگاه! را تعطیل کرد وشاگردان را سرگردان وبه روزه سیاسی او پیوست اما میزان استقبال ار این اعتصاب سرنوشت ساز در همه دنیا به 100 تا هم نرسید. چند سال گذشت .امید بود که وی متنبه شده ودر یافته باشد که هر چنداپوزیسیون از کمبودها ونا توانایی های بسیاری رنج می برد اما دیگر کارش به آنجا نکشیده که رهبرش را از میان کسانی برگزیندکه خادمین وباور مندان وخودی هایی رژیم اسلامی هستند ،چه بسادستانشان آغشته به خون مبارزان باشد.
زمان به سرعت گذشت اکبر آقا هم به گونه سازگارا،علی افشاری،فاطمه حقیقت جو مزد بگیر همان امریکای قبلا جهان خوار شد. البته گاه هم اظهار لحیه ای میکرد وخوراک برای سایت های اکثریت و پیک نت، روز اون لاین . بی بی سی ، زمانه ،صدای امریکاورادیو اسرائیل و... فراهم میکرد. آقای گنجی قبل از خیمه شب بازی اخیر هم سکوت مصلحت آمیز اختیار کرد. معلوم نشد ایشان از خودی های تحریمی است ویا تشویقی! ویک باره وبعد از حذف سهم بخش خوب رژیم از قدرت که به اعتقاد خودی های حکومت به جمهوریت! نظام ضربه زده شد دوباره وارد گود شد وبه تقلید میر حسین شال سبز بست وشد مبلغ باند حذف شده دوم خردادی ها. چنان اهن و تلپ می کرد وفرمان می داد که آدم فکر می کرد وقتی اینها که مغلوب شده اند این همه فرمان ودستور صادر میفرمایند وای به زمانی که حتا در حد باند غالب ،قدرت به چنگ بیاورند؟ واصلا کسی از اکبر نپرسید مگر یکی از امتیازهایی که برایت تراشیدندجدل با باند رفسنجانی نبود ؟ایا نمی دانستی که رهبر اصلی دکان سبز هم آقای خاکستری پوش است پس چرا حالا این چنین برایش از جان مایه می گذاری؟ بهر حال بار دیگر آقا اکبر آزموده راآزمود و اعتصاب غذای دیگری را اعلام فرمود. با توجه به موقعیت استثنایی پیش آمده ، بخش مغلوب رژیم از قیام مردم ما علیه کلیت نظام فاسد ج. اسلامی سوء استفاده می کند .آقا اکبر هم بار دیگر دکان مردم فریبش را علم می کند. این بار علاوه بربازیگران هولیودی دست به دامن هنرمندان لس آنجلسی می شود که تا کنون از دید گنجی ویارانش مروج فساد وتباهی بودند.(گوگوش،ابی.شهره آغداشلو و...) وباز هم رضا علامه زاده تنها سینماگری است که نقش مبلغ بساطشان را بعهده می گیرد اما این پروژه با این تبلیغات عظیم voc ،رادیو زمانه ، دویچه وله ،بی، بی ،سی و. سایت ها.. و پولی که دولت های غرب با امید های واهی خرج سبز پوشان می کنند وبودجه های پنهان دیگر باید هزاران غافل را به خود جلب کنند اماهیچ گزارشی نداریم که برای روزه سیاسی بیش از 200 ، 300 نفر جمع شده باشند . واین یعنی پیامی از ایرانیان برون مرزی به سبز پوشان
که دستتان را خواندیم لطفا دکانتان را جمع کنید. مردم خودشان می دانند چگونه تکلیفشان با این آدمخواران یک سره کنند. به اعتفاد من با توجه به دو نمونه از پذیرش وهمراهی با دعوت گنجی ( رضا علامه زاده، سینماگر) پس زدن دعوت او (داریوش اقبالی ،آوازه خوان)می توانیم در یابیم که یک خواننده مسوول چگونه آگاهانه با مسایل برخورد می کند ویک سینماگر با پیشینه تهیه مستند «جنایت مقدس »به چه سمت وسویی متمایل شده است ؟
اول اطلاعیه رضا علامه زاده را بخوانید:
[از اعتصاب غذای گنجی حمایت میکنم ( رضا علامه زاده)
«اطلاعیه‌ی گروهی از مبارزین و روشنفکران و هنرمندان ایرانی در خارج برای اعلام اعتصاب غذای سه روزه در هفته آینده در مقابل سازمان ملل متحد در نیویورک، از این نظر که توانسته است رنگین کمانی !از شخصیت‌ها با عقاید و آرای مختلف را گرد هم آورد می‌تواند نطفه‌ی یک هماهنگی در حرکات خارج کشور را در خود داشته باشد. بیائید با پیوستن به این جمع و حمایت از آن در دفاع از زندانیان سیاسی و پشتیبانی از جنبش آزادی طلبانه‌ی مردم ایران، همانطور که از مردم در ایران توقع داریم، ما نیز دست در دست هم و صدا در صدای هم بیاندازیم». رضا علامه زاده]
وبعدبه تکذیب نامه داریوش توجه کنید:
حمایت ازاعتصاب غذای اکبرگنجی را تکذیب میکنم!( داریوش اقبالی)
[سایت بی بی سی فارسی دراین رابطه می گوید:
"ضمن پوزش ازآقای داریوش اقبالی به د لیل اشتباهِ صورت گرفته،متن نامه ی وی را عینأ منتشرمی کند."
داریوش دراین نامه می نویسد:
"اخیرأ درسایت فارسی بی بی سی مطلبی منتشرشده است.که دربخشی ازآن به نادرست به حمایت من ازبرنامه اعتصاب غذای آقای اکبرگنجی درمقابل سازمان ملل اشاره شده است.
با توجه به سابقه بی بی سی،انتشار این خبربدون تائید ازسوی منبعی موثق، باعث تعجبِ من شد.
لذا ازشما میخواهم نسبت به تصحیح آن ودرج توضیحاتِ ذیل اقدام نمایید.
درطی تماس هایی که آقای گنجی وهمکاران ایشان بامن داشتند،برای شرکت در این برنامه ازمن دعوت شد. باتوجه به اینکه ازافراد وگروه های خاص به صورت انحصاری برای شرکت دربرنامه اعتصاب غذای آقای گنجی دعوت به عمل آمده بود.من به این اصل اشاره کردم که به حرکتهای جمع گرایانه، دموکراتیک ودرراستای حقوق بشرمعتقدم.ونه حرکتهای انحصارگرایانه ومتکی به فرد؛چراکه عمیقأ وقلبأ اینگونه برخوردِ فردی رااُلگوی مناسبی درجهت پیشرفت منافع میهنم نمیدانم] " داریوش اقبالی
علامه زاده ،این بساط را رنگین کمانی می دانداز عقاید متفاوت و داریوش اعلام می کند پروژه اخیر آقای گنجی تجمع جمعی انحصارطلب بوده است .کدام به حق سخن می گویند؟قضاوت را به شما واگذار می کنم.
اماروی اعتراض نامه داریوش تامل کنید تا دریابید چگونه اینان برای جلب حمایت هنرمندان آنانرا تحت فشار میگذارند.
ودیگر اینکه دیدید میزان گستاخی اکبر گنجی را،که برای رونق دادن به دکان اخیرش چگونه امر ونهی می کردوچگونه فرمان میراند؟ اما چنان واکنشی دید که اگر فقط کمی از تیز هوشی بهره داشته باشد میرود واز سهمیه ای که امریکا جهان خوار برایش در نظر گرفته تغذیه می کند وخدایش را شکر می گوید که بر خلاف شعار های متداول او وهمراهانشان طی سالها و به آن هنگام که در داخل سیستم سهمیه داشتند. هنوز جهانخواران از روی کره زمین محو نشده اند. کجا بهتر از آغوش امپریالیست ها پیدا می کردند؟حقوق و مزایا ،استادی دانشگاه،و...

بصیر نصیبی. زاربروکن، آلمان
19 آگوست 2009
www.cinemaye-azad.com
cinema-ye-azad@t-online.de
منبع: سايت ديدگاه

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

عفو بین‌الملل خواستار بررسی شکنجه و تجاوز جنسی در زندان‌های ایران شد


سازمان عفو بین‌الملل در بیانیه‌ی مطبوعاتی ۱۵ اوت ۲۰۰۹ خود خواستار آن شد که موضوع شکنجه و تجاوز جنسی در زندان‌های ایران، مورد بررسی هر چه زودتر کارشناسان قرار گیرد. ایرنه خان، دبیر کل سازمان عفو بین‌الملل روز ۱۵ اوت گفت که از علی خامنه‌ای رهبر مذهبی ایران خواسته است، هر چه سریع‌تر از یک هیئت کارشناسی مستقل بین‌المللی دعوت کند تا به موضوع شکنجه در زندان‌های جمهوری اسلامی رسیدگی کند.ایرنه خان افزود که گزاش‌های واصله از ایران حاکی از آن است که هم مردان و هم زنان در زندان‌های ایران مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و به شیوه‌های دیگر شکنجه شده‌‌اند. به گفته‌ی وی، در مواردی این شکنجه‌ها به مرگ زندانیان منجر گردیده است.

«افراطی‌ترین شیوه‌های تحقیر زندانیان»

دبیر کل عفو بین‌الملل گفت: «اشکال بدرفتاری‌های توصیف شده حاکی از آن است که قربانیان به افراطی‌‌ترین شیوه‌ها تحقیر شده‌اند و چنانچه این اتهامات درست باشند، مسئولان باید بی‌درنگ پاسخگو باشند».علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی، در تاریخ ۱۲ اوت (۲۱ مرداد) گفت که در تحقیقات مجلس، نشانه‌ای دال بر شکنجه‌ی زندانیان و تجاوز جنسی به آنان دیده نشده است. این در حالی بود که چند روز پیش از آن، علی خامنه‌ای رهبر مذهبی ایران دستور داده بود بازداشتگاه کهریزک تعطیل شود. فرمانده نیروی انتظامی می‌گوید، رییس این بازداشتگاه و چند تن از نگهبانان آن به دلیل بدرفتاری با زندانیان اخراج شده‌اند.ایرنه خان خاطر نشان ساخت که اظهارات لاریجانی در تکذیب این موضوع زمانی معتبر است که جزییات بررسی‌هایی که وی به آن‌ها استناد کرده و نیز استقلال این بررسی‌ها اعلام شود. خان از لاریجانی خواست جزییات این رویداد را آشکار کند تا جهان بتواند داوری کند که آیا این ادعاها معتبر است، یا فقط تلاشی برای رد انتقادها و لاپوشانی حقیقت.مهدی کروبی، یکی از چهار نامزد ریاست‌جمهوری در انتخابات ایران، در نامه‌ای به هاشمی رفسنجانی نوشته بود که در زندان‌های جمهوری اسلامی هم به دختران و هم به پسران تجاوز جنسی شده است. وی خواستار رسیدگی فوری به این مساله شده بود.پس از مرگ محسن روح‌الامینی، فرزند یکی از مشاوران نزدیک محسن رضایی، گزارش‌هایی منتشر شد که نشان می‌داد وی در بازداشتگاه به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. در پی آن، علی خامنه‌ای، رهبر مذهبی ایران دستور داد که بازداشتگاه کهریزک بسته شود.

«تکذیب رسمی کافی نیست»

به گفته‌ی ایرنه خان، رهبر مذهبی ایران باید دست به اقدام بزند، آن هم اقدام فوری، تا به این دور خشونت و بدرفتاری‌ها پایان داده شود. تکذیب رسمی کافی نیست و آنچه مورد نیاز است، تحقیقاتی اساسی برای رسیدگی به اتهاماتی نظیر شکنجه، تجاوز جنسی و دیگر بدرفتاری‌ها در زندان‌های جمهوری اسلامی است.دبیر کل سازمان عفو بین‌الملل یادآور شده است که اگر هدف جلب اعتماد داخلی و خارجی باشد، رهبر مذهبی ایران باید هیئتی از کارشناسان مستقل بین‌المللی را به ایران دعوت کند تا به این اتهامات رسیدگی کنند.
منبع: دویچه وله 24 مرداد 1388

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

گزارشات تکان دهنده جنایات و فجایع انسانی در اردوگاه مرگ کهریزک

فعالین حقوق بشر و دمرکراسی در ایران : گزارشی که در زیر مطالعه خواهید کرد بخشی از جنایتهای که در چند سال اخیر بصورت روزانه علیه زندانیان بی دفاع در زندان کهریزک روا داشته می شد.
زندان کهریزک در جنوب تهران واقع شده است. گفته می شود قبل از این،این اردوگاه محل نگهداری اسرای عراقی بوده است.از سال 1385 جوانان و کسانی که در دادگاهها برای احقاق حقوق خود اعتراض می کردند به عنوان تنبهی به آنجا فرستاده می شدند همچنین افرادی که دست به سرقت و یا با ارگانهای رژیم درگیر بودن و برای حذف آنها به اینجا فرستاده می شدند. اردوگاه کهریزک از بازداشتگاههای نیروی انتظامی و تحت نظارت مستقیم احمدرضا رادان رئیس پلیس تهران بوده رادان بطور مستمر با هلیکوپتر به آنجا در تردد بوده .
زندان کهریزک یا اردوگاه مرگ به منظور ایجاد رعب و وحشت بخصوص در میان جوانان ایجاد شده است .طرحهای سرکوبگرانه که در تهران تحت عنواین مختلف که به زنان شریف وآزاده تحت عنوان بی حجابی و یا بد حجابی و جوانان میهن را تحت عنوان ارازل و اوباش (با عذرخواهی از زنان و جوانان عزیز که ناچاریم حرفهای آنها را تکرار کنیم) دستگیر و به این اردوگاه انتقال می دادند درآنجا تا به حال تعداد زیادی از آنها جان باختن و کسی از سرنوشت آنها خبردار نشد.
اردوگاه مرگ کهریزک تشکیل شده از سوله ای که سطح آن از سطح زمین پایین تر است و همچنین تعدادی کانتینر فلزی که همۀ آنها طوری درست شده است که قربانی خود را برای تحت فشارهای طاقت فرسا قرار دادن بکار برده می شد. یکی از سوله ها که بصورت مستطیلی شکل می باشد . آنرا قفس بندی کرده اند که مساحت هر قفس 30 متر مربع می باشد. همچنین کانتینرهای فلزی که برای شکنجه و حتی قتل بکار برده می شوند در این اردوگاه قرار دارند.

جانباختگان اردوگاه مرگ کهریزک:
آمار کسانی که در زیر شکنجه به قتل رسیده اند هنوز بطور قطع مشخص نیست. ولی آماری زندانیان که از این اردوگاه مرگ نجات یافته اندو بصورت سینه به سینه توسط زندانیان به هم نقل شده است بیش از 75 نفر تخمین زده می شود .البته این آماری است که زندانیان شاهد آن بودند . این آمار مربوط به قبل از قیام مردم ایران می باشد.
آمار جانباختگان قیام بین 15 تا 20 نفر تخمین زده می شود .این آمار توسط چندین زندانی مورد تایید قرار گرفته است و فقط مربوط به سوله و قفسهای آن می باشد. آمارکسانی که در کانتینرهای فلزی جان باخته اند هنوز نامشخص می باشد.اکثر کسانی که جانباخته اند در اثر ضربۀ مغزی می باشند که جنایتکاران علیه بشریت برای پنهان کردن جنایتهای خود سعی داشتند آنرا بیماری منژیت عنوان کنند.
شیوه های شکنجه:
در بدو ورود به زندان کهریزک تونلی از مامورین گارد زندان تشکیل داده میشد و زندانیان می بایست از این تونل عبور کنند هنگام عبور از این تونل بارانی از باتون،چماق ،کابل ،میله های آهنی بر سر،صورت و سایر نقاط بدن فرو می آیید که منجر به شکستن سر ،فک،بینی، دست و پای زندانی می شود.
زندانیان بی دفاع در قفس هایی که در سوله درست شده است قرار داده می شوند. در هر قفس 40 الی 60 زندانی جای داده می شود زندانیان بخاطر کمبود جا اغلب بطور ایستاده هستند.زندانیان بصورت متناوب و در طی شبانه روز با یورش گارد زندان به قفس های آنها مواجه بودند. گاردها و شکنجه گران با کابل،میله های فلزی ،نبشی، شلاق آنها را مورد شکنجه قرار می دادند و این شیوه بصورت متناوب در طی شبانه روز تکرار می شد.گارد زندان و شکنجه گران علاوه بر شکنجه دستجمعی زندانیان بعضی از آنها را از قفس ها خارج می کردند و به بصورت جداگانه مورد شکنجه قرار می دهند. اکثر کسانی که برای شکنجه برده می شوند در اثر شکنجه ها جان می باختند .شیوه های دیگر شکنجه که علیه زندانیان بی دفاع بکار برده می شود: تجاوز جنسی ،استعمال باتون و سایر شیوه های وحشیانه اذیت و آزار تجاوز جنسی، عریان کردن زندانی و ریختن آب سرد بر روی زندانی و باشلاق شکنجه کردن/در تابستان عریان کردن زندانی و وادار کردن او روی آسفالت سینه خیز رفتن کلاغ پر/ وادار کردن زندانیان بصورت جمعی برای هل دادن دیوارها و هر کدام از زندانیان دستش به دیوار نرسد با چماق، میله آهنی و کابل های بافته شده آماج ضربات آنها قرار می گیرد/جوجه کباب کردن از جلو که باعث له شدن ران می شود /جوجه کباب از عقب که با عث له شده بازو میشه/ ایجاد تپه ای بنام تپه سفید که از سنگ و لاخ می باشد و سنگها نوک تیز هستند در تابستان و زمستان زندانی را کامل عریان می کردند و با کابل و باتون به زندانی می زدند و او را وادار می کردند که چندین بار از این تپه بالا و پایین بروند که باعث خونریزی از کف پا و سایر جاهای بدن می شد ولی زندانی باید به بالا و پایین رفتن خود ادامه میداد./غلت خوردن زندانی روی آسفالت و زمین در زیر گرمای وسرمای زیاد/ بصورت چند نفره روی دستها و پاهای زندانی راه رفتن که منجر به شکسته شدن در چند نقطه می شد و موارد متعدد دیگر.

آمرین و عاملین شکنجه و کشتار:
احمدرضا رادان اوایل تاسیس این اردوگاه ابتدا هر پنجشنبه با هلی کوپتر همراه با معاونش عامریان (عامری)، حقی فرمانده گارد و کشمیری می آمدند و زندانیان بی دفاع را مورد شکنجه قرار میدادند.ولی این اواخر 3 بار در هفته با هلی کوپتر به اردوگاه مرگ سر می زدند.
بعد خود احمد رضا رادان که با لوله زندانی را مورد شکنجه قرار می داد و به او می گفت :صدای سگ در بیار ،صدای خر در بیار شما از سگ و خر کمتر هستید. در دنیا اول اینجا است زندانی که زندانی را آدم می کنیم بعد ابوغریب و گوانتاناموه سپس زندانیان را وادار به هل دادن دیوار می کرد و هر کسی در صفی که دیوار را هل می دادند عقب می مونده با لوله می زدند تا بمیره تا بیفته، اونجا یک تپه ای درست کردند بنام تپه سفید که سنگلاخ بوده در زمستون و تابستون با پای برهنه و بدن لخت زندانیان را می زدند که از این تپه برند بالا و بیایند پایین ،خود اون سنگ لاخ پا و دست و همه جاشون را زخمی می کرده
کمیجانی مسئول بازداشتگاه کهریزک3 روز در هفته دوشنبه،سه شنبه ،پنجشنبه را به عنوان روز وعدۀ غذائی کتک زدن زندانیان گذاشته بودند . 8 نفر هم به عنوان گاردی با اتومبیل می آمدند که صورتهای خودشون را نقاب می زدند و عینک دودی که زندانیان نتوانند آنها را بشناسند . فرمانده 8 نفر فردی بنان سرهنگ پاسدار عبدی بود آنها از ساعت 09:30 تا ساعت 11:30 زندانیان بی دفاع را مورد شکنجه جمعی قرار میدادند.
فرد دیگری بنام سروان پاسدار زندی معاون اردوگاه مرگ که در قتل تعداد زیادی از جوانان نقش داشت این فرد علاوه بر شکنجه وحشیانه معمولا وقتی که از کسی عصبانی باشد همیشه قفلی با خود دارد که به سر زندانی می کوبد که منجر به ضربه مغزی زندانی می شد.
افسر پاسدار ماکان از جمله افرادی است که علاوه بر شکنجه زندانیان بی دفاع خانوادهای زندانیان را هم مورد ضرب وشتتم و اهانت قرار می داد.
2 پاسداری که در شکنجه های وحشیانه خود که اکثرا منجر به قتل یا نقص عضو می شود به نام های سید موسوی و سید حسینی می باشند این دو فرد در آویزان کردن زندانیان و زدن ضربات کابل تا مرگ و بیهوشی در این زندان معروف هستند . وقتی که این 2 پاسدار سراغ آنها می آمدند همه میدانند که حکم قتل زندانی صادر شده است .
علی خامنه ای ولی فقیه روز سه شنبه 6 مرداد ماه دستور بسته شدن بازداشتگاه کهریزک را صادر کرد زیرا، بگفته وی در آنجا معیارهای لازم برای حفظ حقوق بازداشت شدگان وجود ندارد. این در حالی است که در این اردوگاه مرگ دهها نفر به قتل رسیدند و صدها نفر در اثر شکنجه دچار صدماتی شدند و تا پایان عمرشان اثرات جسمی و روحی آنرا با خود دارند.علی خامنه ای که افراد فوق مجری فرامین وی بوده از ترس به محاکمه کشاندن آنها و افشای نقش خود اقدام به بستن شتاب زده و از بین بردن آثار جرم نمود و افراد فوق را برای ادامۀ جنایت علیه بشریت به شکنجه گاههای دیگر منتقل کرده است.

وضعیت غذائی و آب نوشیدنی زندانیان:
زندانیان علاوه بر شکنجه های طاقت فرسا در کرسنگی مفرط قرار داده می شدند.نهار زندانیان ساعت 17:00 بعد ظهر داده می شود و جیره غذائی هر زندانی یک تکه نان به اندازه کف دست و یک سیب زمینی بود. شام آنها ساعت 12 شب بود اکثر زندانیان دچار سوءتغذیه شدید هستند. زندانیان از داشتن صبحانه محروم بودند. از زمان ورود زندانیان به این اردوگاه از خوردن چای محروم بودند.
وضعیت بهداشتی و درمان:
زندانیان از حداقل وسائل بهداشتی محروم بودند . آنها مدتها از رفتن به حمام محروم می شند و از این طریق سعی در تحقیر آنها داشتند. برای رفتن به دستشوئی از بدو خروج از سوله مورد ضرب وشتم قرار می گرفتن تا جائی که خط قرمزکشیده شده بود و دستشوئیها در آنجا قرار داشتند . تنل های از پاسداران باتون بدست که در هر دو طرف ایستاده بودند و آنها را مورد ضرب وجرح قرار می دهند.این ضرب وجرح در حین رفت و برگشت علیه زندانیان بی دفاع بکار برده می شد . چیزی بنام درمان و دکتر وجود نداشت و از تمامی امکانات پزشکی محروم بودند.

ملاقات با خانواده ها:
اکثر زندانیان از داشتن ملاقات محروم بودند و خانواده های اندکی که موفق به گرفتن اجازه از قاضی می شدند و روزهای پنجشنبه برای ملاقات با عزیزانشان مراجعه می کردند. مورد بیشرم ترین رفتارها قرار می گرفتند. خانواده ها مورد اهانت و ضرب وشتم قرار می گرفتند و گاها آنها را برای ساعاتی بازداشت می کردند. وسائلی که خانواده برای عزیزانشان می آوردند مانند میوه یا اغذیه از دست آنها گرفته می شد و آنها را مورد اهانت قرار می دادند.زندانیان تقریبا امکان هیچگونه تماسی با خانواده های خود نداشتند.

منبع: فعالین حقوق بشر و دمرکراسی در ایران : 16 مرداد 1388

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

شرح بي شرحي ست شرح حال ما...



يورش وحشيانه ي ماموران مسلح دولت عراق، به پايگاه مجاهدين در شهر" اشرف"، سيلي محكمي ست به چهره ي همه ي تبعيديان... دربدران... و آوارگان رانده شده از ميهن.
و روشن است كه اين فاجعه، با حضور و همكاري عاملان قتل عام مردم ايران انجام مي پذيرد...
و نشانه ي بي شرمي و وقاحت رژيمي ست كه براي ماندن بر مسند قدرت، از هيچ جنايتي روي گردان نيست...
و نشانه ي روبه مرگ بودن رژيمي ست كه هيچ صداي مخالفي را تاب نمي آورد و هيچ اعتراضي را برنمي تابد...
و نشانه ي بي اعتنايي سردمداران جهان به حقوق بشر است.
هيچ نقطه اي از جهان براي دگرانديشان ايراني، مامني امن نبوده و نيست.
دگرانديش ايراني در هيچ كجاي زمين، سرآسوده بر بالين نمي گذارد اگر به گونه اي بينديشد كه با تفكر رژيم ايران سر سوزني فرق داشته باشد.
هر روز خبر شكنجه ... ترور ... تيرباران ... و اعدام، گم شدن جوانان در كوچه و خيابان... جستجوي بي ثمر مادران و پدران سرگردان و پريشان براي پيدا كردن فرزندان ... و بازيافتن جنازه هاي آنان در مرده شوي خانه هاي شهرهاي ايران.
سازماني را نمي شناسم كه به حقوق بشر ادعايي اش باور داشته باشم... و تجربه ي تلخ ساليان، به من نشان داده است كه در چشم مراجع "به اصطلاح" بين المللي، "بشر" با "بشر" برابر نيست و همه ي انسان ها به اندازه ي هم حق زيستن و نفس كشيدن ندارند.
جهان را ميان "جهان اولي" ها و "جهان سومي" ها قسمت كرده اند. جان "جهان اولي" ها را مثقالي مي كشند و جان جوانان ما را خرواري.
چگونه مي توان يورش ماموران دولت عراق را با اسلحه هاي مرگبار و "چماق" و "ميخ و سيخ" به انسانهاي بي سلاح، درگيري نام نهاد...
چگونه مي توان در برابر اين بي شرمي خاموش ماند.
چگونه مي توان بر اين هجوم بي امان و بر كشتار پناهندگان ديده فرو بست.
نمي توان با هيچ بهانه اي حقوق انساني ساكنان شهر اشرف را ناديده گرفت.
كشتار ساكنان بي دفاع شهر اشرف، به همان اندازه شرم آور و محكوم است كه كشتار جوانان...زنان... معترضان... آزاديخواهان و مبارزان در جاي جاي آن ميهن ويران.
دفاع از انسان و حق او هيچ مرزي نمي شناسد... و هيچ اما و "اگر"ي را نمي پذيرد...
سكوت نكنيم... خاموش ننشينيم... باشيم... و اين جنايات را برنتابيم ....
مینا اسدی
پنج شنبه سي ام جولاي سال دو هزار و نه - استكهلم

mina.assadi@yahoo.com